پیام ویژه
رد نوروز ایرانی در تاریخ
يکشنبه 1 فروردين 1400 - 09:18:27
پیام ویژه - هر آیینی که با طبیعت، پیوندی عمیق داشته باشد، بخت بیشتری برای در امان ماندن از کوران حوادث ریز و درشت تاریخ دارد؛ چنان که فراررسیدن بهار، بی‌آنکه به تبلیغ و تهییج سازمان‌دهی شده‌ای نیاز داشته باشد، شکوفه‌ها را از بن شاخه و ایرانیان را از پستوی خانه بیرون می‌کشاند و آن‌ها را دور یک سفره جمع می‌کند تا آیین نوروز را به جا بیاورند.
در گفت‌وگوی ایسنا با سورنا فیروزی، دانشجوی دکتری باستان شناسی دوره تاریخی ، به دنبال رد پای این آیین ماندگار در تاریخ ایران گشته‌ایم. شرح این گفت و شنود را در ادامه از نظر می‌گذرانید:
روی هم رفته، چه شواهدی برای قدمت جشن بهاره ایرانیان وجود دارد؟
ما می‌دانیم که جشن‌ بهاره میان‌رودانی یا «اکیتو» یا «زگموگ» یک جشن مربوط به آغاز سال نو بوده و این جشن 12 روزه، در حالت متأخرش دست‌کم از 3 هزار سال پیش برگزار می‌شده است.
از این که نسخ قدیمی‌تر، چقدر به این آیین شباهت داشته‌اند، چندان مطلع نیستیم. در اسطوره‌شناسی ایرانی، جشن بهاره نوروز به جمشید پیشدادی، که یک پادشاه ناشناخته است، نسبت داده شده و در فرهنگ هندی نیز گرچه جشن‌های بهاره‌ای وجود دارند، اما چندان پررنگ و کهن نیستند.
بنابراین اینکه جشن تحویل سال بهاره از چه زمانی میان جمعیت‌های ایرانی رواج یافته است، خود پرسشی بنیادین است که از چند دریچه می‌توان به آن نگریست؛ یکی نگاه اسطوره‌شناسی که می‌دانیم از این منظر، جمشید معرّف نوروز به ایرانیان بوده است.
دیگری استنتاج علمی براساس تحلیل محتوای سندهای تاریخی است که نویسندگان دوره اسلامی چون ابوریحان بیرونی، از وجود این جشن در میان جشن‌های قدیم ایران ساسانی یاد کرده‌اند. مشاهده این جشن‌ها میان بازماندگان فرهنگی ایران باستان یعنی زرتشتیان در قرون اولیه اسلامی نیز نشان می‌دهد که نوروز یک میراث از فرهنگ روزگار ساسانی بوده است.
به این‌که آیا در دوره اشکانی نیز مدارکی از شناخت و برگزاری نوروز در لابه‌لای سندهای تاریخی وجود دارد یا خیر؟ پاسخ واضحی نمی‌توان داد. گزارشی از یک مورخ ارمنی به نام موسی خورنی در دست ما هست که در آن، از ماجرای برخورد یک مورخ باستانی با اسناد بایگانی دربار اشکانی صحبت شده است. نکته این مسئله این جاست که میان اطلاعات آن مورخ قدیمی و اطلاعات کتسیاس، پزشک دربار اردشیر دوم از بایگانی دربار هخامنشی، شباهت زیادی وجود دارد و این یعنی حاکمیت اشکانی، از داشته‌های فرهنگی روزگار هخامنشی آگاه بوده است.
پس بهتر است یک گام به دنیای قدیمی‌تر برویم و به این برسیم که آیا به روزگار امپراطوری هخامنشی، جمعیت‌های ایرانی، جشنی به عنوان جشن سال نوی بهاره داشته‌اند؟ متأسفانه سندهای تاریخی به این مسئله پاسخ مستقیمی نمی‌دهند اما مدارک باستان‌شناختی مطلب جالبی را برای ما بیان می‌کنند.
آیا در میان شواهد باستان‌شناسی، می‌شود ردی از نوروز را در روزگار هخامنشی دید؟
بله! از منظر باستان‌شناسی، به طور مستند و براساس دو لوحه باروی تخت‌جمشید با شناسه‌های 1790 و 1978، می‌دانیم که دست‌کم از پایان سال هجدهم یک شاه هخامنشی، سال‌شمار نو شده است. اگر این شاه را داریوش اول هخامنشی بپنداریم، آن‌گاه، سال مورد نظر، 504 پیش از میلاد خواهد شد که در پایان آن، سال پارسی دگرگون شده و این اتفاق، در ماه «هادوکاناش» که روز نخستش مطابق بر نیمه دوم ماه مارس یا همان اوایل فروردین خودمان بوده، صورت گرفته است.
به عبارتی دیگر، سال پارسی به طور مستند در آن روزگار از تاریخ ایران تحویل شده و احتمالا هم یک جشن بهاره برای آن برگزار کرده‌اند که همان ریشه نوروز امروزی است. این دقیقا قدیمی‌ترین مدرک باستان‌شناختی از رسمیت نوروز و اجرای آن نزد یک جمعیت ایرانی است و پیرو آن، جابه‌جایی فصل از زمستان به بهار موجب سال‌شماری نو شده و به راستی یک جشن آغاز نوی بهاره میان پارسیان رخ داده است.
توجه به این موضوع که آیا در سال‌های قبل از آن نیز این اتفاق افتاده است یا نه، مدارک موجود پاسخی برای آن ندارند ولی عقلا این یک رویداد به یک‌باره نبوده است. پس جشن نوروز ایرانی برپایه مستندات باستان‌شناختی، دست‌کم ریشه در روزگار یکی از شاهان هخامنشی دارد.
این جشن که روزگار هخامنشی صورت گرفته، ریشه ایرانی داشته است؟
ما به هر حال می‌دانیم که مدارک میدانی از جشن سال نوی بهاره در میان‌رودان کهن‌تر است اما یک پرسش اساسی در این‌جا مطرح است و آن این‌که اینکه به دور از انکار تعلق ریشه‌های این آیین به میان‌رودانی‌ها، آیا این جشن بهاره در روزگار یک شاه هخامنشی مستقیماً از میان‌رودان به میان ایرانیان آمده و یا این که باز هم رد کهن‌تری نزد آن‌ها داشته است؟ مسئله‌ای که نیاز به یک مطالعه تطبیقی میان اسطوره و تاریخ از دریچه «رهیافت باستان‌شناسی فرهنگی» دارد.
این که آیا می‌توان در شواهد باستان‌شناختی، مظاهری تاریخی برای اسطوره جمشید نیز یافت و یا خیر، نکته اصلی است.
واقعا ردی از تاریخی بودن اسطوره جمشید می‌توان یافت؟
منطقاً به این شکل اسطوره‌ای داستان خیر! جمشید در فرهنگ ودایی و سه هزار و 500 ساله هندیان، حالت فرا انسانی دارد و در اسطوره‌شناسی ایرانی نیز، خصوصیات یک حاکم کاملاً افسانه‌ای را دارا است. هیچ رگه‌ای از رفتارهای تاریخی در کردارهای او نمی‌توان یافت. با دیوان سر و کار دارد، پرواز کرده است، حاکمیتی چند صد ساله دارد، به دست یک حاکم ظالم و افسانه‌ای‌تر از خود به نام ضحاک اره شده است و از این قبیل توصیفات که کار پیگیری علمی او را به نزدیک صفر رسانده است.
ولی به نظر من، هنوز هم می‌توان از راه شیوه‌های مطالعاتی خاصی مانند «رهیافت تاریخی» و «رهیافت فرهنگی»، بررسی‌هایی انجام داد. برای مثال، همان‌طور که گفتم، در متون دربار هخامنشی که کتسیاس در روزگار اردشیر دوم از روی آن‌ها رونوشتی تهیه کرد و یک بار هم این اتفاق در روزگار اشکانیان تکرار شد، شخصیتی ظالم دیده می‌شود به نام نینوس یا نَبیوس که در غرب سرزمین ماد حکومتی داشته است. این شخصیت براساس گزارش‌های برجای مانده از توصیفات، 1206 سال پیش از نخستین المپیک یونانیان بر تخت نشسته است، یعنی اواخر هزاره سوم و اوایل هزاره دوم پیش از میلاد یا چهار هزار سال پیش که از نظر باستان‌شناسی، اواخر دوره سلسله سوم اور در میان‌رودان و هم‌زمان با حکومت انوبنی‌نی در لولوبیه است؛ لولوبیه سرزمینی بوده که در حدود دیاله عراق و کرمانشاه ایران جای داشته است. تا این‌جای کار، وصف یک حاکم نمادین ظالم در متون ایرانی روزگار هخامنشی آمد.
از آن سو، در داستان جمشید که یک روایت شرق فلاتی و نه پارسی بوده، او پادشاه بزرگی بود که مغلوب یک شاه ظالم از غرب فلات ایران شد که گاهی بابلی و گاهی نیز عرب خوانده شده است. در اوستا نیز در جایی، ضحاک ساکن منطقه کویرینتَ است که پورداوود آن را با توجه به ملاحظات تطبیقی، کرند کرمانشاه دانسته است؛ جایی که می‌دانیم که نقش «انوبنی‌نی» فرمان‌روای کوهستان یا لولوبیه در نزدیکی آن است.
در گزارش کتسیاس، نینوس یک سلطان با اعمال خوفناک است و ما امروزه می‌دانیم که انوبنی‌نی به واسطه کردارهایش تا چند قرن بعد از مرگ خود، نماد ترس نزد اهالی میان‌رودان شد. در نوشته‌ کتسیاس، او یک شاه مادی ناشناخته با نام فارنوس یا فرنه را به همراه هفت پسرش اسیر می‌کند و به چوب می‌کشد. در نقش انوبنی‌نی نیز اسیرانی به تصویر کشیده شده‌اند و گویا آماده آن مجازات هولناک هستند. در ماجرای جمشید هم او به دست ضحاک اره می‌شود.
زمان حکومت انوبنی‌نی بسیار مشابه زمان حکومت نینوس در داستان کتسیاس است و جغرافیای قلمرو او نیز همین‌طور. هم‌چنین یک مشابهت آوایی میان نام این دو یعنی انوبنی‌نی در شکل اکدی و نینوس یا نبیوس در گزارش‌های متأخر پس از او دیده می‌شود.
سوای این موارد، ما می‌بینیم که در نقش انوبنی‌نی، 9 اسیر وجود دارند که دو تن از آن‌ها، دارای کتیبه و هفت تن فاقد آن هستند. از آن دو تن که کتیبه دارند، یکی فردی است که زیر پای شاه فاتح نقش شده و دیگری اسیر اول در دریف پایین است که کلاهی مشابه کلاه رایج مادی- پارسی در نقوش برجای مانده از آن دو جمعیت ایرانی در معماری‌های منتسب به ماد و هنر هخامنشی دارد؛ همان کلاه معروف گروهی از سربازان در تخت جمشید! در کنار مسئله این کلاه، چهره هفت اسیر از هشت اسیر دیگر، از جمله بینی‌هایشان به طور جالبی از سوی استاد حجار، شبیه اسیر اول در ردیف پایین نقش شده است. این اسرا عبارت‌اند از پنج اسیر پشت سر او و دو اسیر که در پشت سر الهه نقش شده‌اند اما این صفات با صفات صورت شاه فاتح در نقش کاملا متفاوت است و این بدان معنا است که استاد حجار، از یک کلیشه هنری پیروی نکرده، بلکه دست به یک واقع‌گرایی در چهره‌پردازی اسیران زده که در هنر فلات ایران یک تازگی بوده است.
همه این موارد در کنار شواهد مطابقت زمانی، جغرافیایی و آوایی، به ما یادآوری ‌می‌کنند که صورت باستان‌شناختی داستان شاه فاتح و فارنوس و هفت پسر اسیر شده او در گزارش کتسیاس، محتوای همین نقش‌برجسته انوبنی‌نی است.

پیام ویژه

نقش برجسته انوبنی‌نی این داستان و این نقش، ارتباطی با جمشید مورد بحث ما در مسئله نوروز دارند؟
می‌توان ارتباطی میان آن‌ها یافت. اگر به کتیبه روی بازوی این اسیر اول در ردیف پایین دقت کنیم، نامی نوشته شده که آوا و نگارشش، گرچه به اکدی است، اما به آوای نام رایج جمشید در نگارش ایلامی روزگار هخامنشی شباهت قابل توجهی دارد.
در نقش، نام اسیر به صورت «ایمنیش» یا «اومنشیو» آمده و در روزگار هخامنشی نیز نام یک کارپرداز ساده به اسم جمشید به آوای ایلامی، به دو صورت «اَمکشودا» در لوحه 403 از الواح باروی تخت جمشید و «یَمکشودا» در لوحه 891 آمده است.

پیام ویژه

اسیران نقش برجسته انوبنی‌نی غیر از این موارد، شباهت‌های دیگری برای هم‌سان‌پنداری اسیر اول در ردیف پایین نقش انوبنی‌نی با فرنه ثبت شده در گزارش کتسیاس و جمشید در اسطوره‌های ایرانی در اختیار دارید؟
می‌توان گفت کار بسیار سختی است که از راه رهیافت‌های تاریخی و فرهنگی، برای اسطوره، یک ریشه تاریخی پیدا کرد. این کار در مطالعات مصرشناسی راحت‌تر صورت می‌گیرد، زیرا داده‌های میدانی آن‌ها نیرومندتر است اما در جواب این سوال باید گفت، موارد دیگری که این تصور را قوی‌تر می‌سازند، می‌توان ارائه کرد.
این که یکی از صفات اصلی جمشید در اوستا، پیوند او با مسئله «فر» است و در این‌جا نیز رابطه‌ای میان نام که فارنوس در متن کتسیاس و نام اسیر نقش انوبنی‌نی که شباهت آوایی به نام جمشید در نسخه ایلامی دارد، دیده می‌شود و همان‌طور که پیش‌تر هم گفتم، نینوس یا نبیوس در متون گذشته، نماد یک حاکم ظالم است و انوبنی‌نی نیز نزد میان‌رودانیان تا پانصد سال پس از خود، مظهر ستم محسوب می‌شد.
نکته بعدی این است که ضحاک چه در اوستا و چه در متون متأخرتر، با مار در ارتباط است و مار یکی از نمادهای فرهنگی خشک‌سالی است. اتفاقا حدود حکومت انوبنی‌نی نیز همزمان با شدت‌گیری آن خشک‌سالی معروف اوایل هزاره دوم در آسیای غربی بود که منتج به فروپاشی حکومت‌های بسیاری از جمله حکومت سلسله سوم اور در میان‌رودان شد. دلایل آماری دیگری نیز می‌توان ارائه کرد که به منطق مسئله کمک مناسبی می‌کنند، اما بحث به درازا می‌کشد.
برای جمع‌بندی، از پیوند این نقوش با نوروز بگویید.
اگر بتوان براساس رهیافت تاریخی و در گام نخست، میان آن اسیر در نقش انوبنی‌نی و فارنوس یا فرنه در گزارش کتسیاس یک رابطه برقرار کرد و در دنباله آن، بر مبنای رهیافت فرهنگی، میان این فارنوس توصیف شده و جمشید یک هم‌خوانی دوم در نظر گرفت، آن‌گاه با توجه به موقعیت حکومت این اسیر که در همسایگی میان‌رودان بوده، می‌توان دریافت که چگونه در حدود 4000 سال پیش، این فرد ایرانی و مردمانش با آیین جشن بهاره آشنا شده‌اند و بنابراین می‌توان فرض کرد که ریشه‌های جشن روزگار هخامنشیان نه به طور مستقیم از میان‌رودان، بلکه مطابق با نسخ متأخر اسطوره‌های ایرانی، به دوران سطلنت این شاه ایرانی در زاگرس مرکزی باز می‌گردد.
انتهای پیامی ای

http://www.Yazd-Online.ir/Fa/News/614298/رد-نوروز-ایرانی-در-تاریخ
بستن   چاپ