بازخوانی سیاست مسکو در هشتادمین سالگرد پیروزی شوروی
یادداشت
بزرگنمايي:
پیام ویژه - اعتماد /متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
آندری کولسنیکوف| سالهاست که ولادیمیر پوتین، رییسجمهور روسیه، از مراسم سالانه «روز پیروزی» در 9 مه -که بهمناسبت پیروزی اتحاد جماهیر شوروی بر هیتلر در جنگ جهانی دوم برگزار میشود- برای نمایش عظمت خود استفاده کرده است. پیروزی شوروی در سال 1945، همواره یکی از معدود رویدادهای تاریخی بوده که مردم روسیه را واقعا متحد کرده است. پوتین نیز، با گذشت زمان و تثبیت ساختار سیاسی تحت رهبری خود، از این واقعه بهرهبرداری کامل کرد. او نهتنها این رویداد را شخصیسازی کرد، بلکه معنای ملی و حتی آیینهای عمومی آن را به نام خود زد. برای نمونه، «هنگ جاودان»، سازمانی مردمی که صدها هزار روسی عادی را برای راهپیمایی با عکسهای اجدادشان که در جنگ جنگیدهاند، گرد هم میآورد، به طور کامل زیر کنترل کرملین درآمده است. در سال 2015، در هفتادمین سالگرد روز پیروزی، پوتین شخصا رهبری یکی از کاروانها را در مرکز مسکو برعهده گرفت.
اما از زمانی که روسیه عملیات ویژه خود در اوکراین را در سال 2022 آغاز کرد، این تعطیلات سالانه معنای تازهتری به خود گرفت. طی سه سال گذشته، کرملین با شدت تمام این ایده را تبلیغ کرده که این درگیری، ادامهای از «جنگ میهنی بزرگ» علیه غرب است-دشمنی که در قرون گذشته در قالب ناپلئون و هیتلر ظاهر شده بود و اکنون در شکل اوکراین و اروپا (و نه ایالاتمتحده، چراکه پس از بازگشت ترامپ به قدرت، امریکا از این فهرست کنار گذاشته شده) تجلی یافته است. این روایت اکنون به بخش مرکزی پروپاگاندای رسمی روسیه تبدیل شده و رژهها و آیینهای مربوط به روز پیروزی نیز در خدمت تثبیت این ایده در ذهن مردم قرار گرفتهاند.
پوتین به واسطه همین دلایل، مصمم بود که هشتادمین سالگرد پیروزی شوروی را با شکوهی خاص برگزار کند. او همچنین نیاز دارد که نشان دهد از جهان منزوی نیست و «بخش خوب» جهان -کشورها و مردمانی که با آنچه کرملین «هژمونی غرب» و «استعمار» میخواند مبارزه میکنند- در کنار روسیه ایستادهاند، حتی اگر عملیات روسیه در اوکراین خود نمود کامل یک راهبرد امپریالیستی باشد، به همین دلیل، نمایندگان آنچه کرملین «اکثریت جهانی» مینامد-اصطلاحی برای اشاره به کشورهای جنوب جهانی که پوتین خود را رهبر غیررسمی آنها میداند-برای رژه امسال دعوت شدهاند. در میان شرکتکنندگان رژه، سربازانی از میانمار و مهمانانی از گینه استوایی، بورکینافاسو و دیگر کشورها حضور دارند. گفتن ندارد که این کشورها هیچ نقشی در پیروزی سال 1945 نداشتهاند. البته یک متحد تاریخی حضور خواهد داشت؛ چین، که توسط رهبر مقتدر خود، شی جینپینگ نمایندگی میشود. او پنجشنبه در کرملین با پوتین دیدار کرد. نمایش اتحاد مسکو و پکن از نظر نمادین اهمیت زیادی دارد، اگرچه نیاز پوتین به شی بسیار بیشتر از نیاز شی به پوتین است، اما نمیتوان نادیده گرفت که متحدان اصلی اتحاد شوروی در جنگ جهانی دوم -همنویسندگان آن پیروزی تاریخی- در جشن پوتین جایی ندارند. اگر این انزوا از جهان نیست، پس چیست؟
تغییری ژرفتر:رابطه با امریکای تحت رهبری ترامپ
با این حال، در پس این سالگرد ویژه، تغییری عمیقتر نهفته است: دگرگونی رابطه میان روسیه و ایالاتمتحده با بازگشت ترامپ به قدرت. سرخوشی روسیه از بهبود روابط با واشنگتن که در بهار امسال ایجاد شده بود، اکنون فروکش کرده است، اما بسیاری از نخبگان و شهروندان روسی همچنان امیدوارند که دولت ترامپ بتواند میانجی موفقی برای پایان دادن به جنگ باشدو حمایت امریکا از شرایط و خواستههای روسیه را جلب کند. برای پوتین، دولت جدید امریکا فرصتی است برای رسیدن به توافق اقتصادی مطلوب، در زمانی که روسیه با خطرات فزایندهای مواجه است و نیز راهی برای خروج از بنبست اوکراین. گرچه ترامپ یا هیچیک از مقامات دولت او در مراسم روز پیروزی حضور ندارند، اما در گفتمان رسمی کرملین، ایالاتمتحده به عنوان شریکی تاریخی و مهم مطرح شده است-در تضاد مستقیم با اروپا که اکنون دشمن اصلی تلقی میشود. نه چندان دور، اوضاع کاملا برعکس بود. از آغاز جنگ سرد تاکنون، ایالاتمتحده نقش محوری در ذهنیت جمعی روسها داشته است. برای دههها، روسها به رقیب ابرقدرت خود با ترکیبی از تحسین و تنفر، تحقیر و حسادت نگریستهاند. آنها غالبا خود را از نظر معنوی برتر، اما از نظر مادی پایینتر از امریکاییها میپنداشتند. البته ذهنهای توطئهمحور همواره ادعا میکردهاند که امریکا پشت همه رویدادهای بزرگ جهان، از جمله مشکلات داخلی روسیه، قرار دارد-که در چارچوب این تفکر، حاصل سیاستهای پنهان ایالاتمتحده هستند. در سالهای اخیر، در تبلیغات روسی، شنیدن عباراتی چون «امپریالیسم آنگلوساکسون» یا «آنگلوساکسونها» برای اشاره به سلطه تهدیدآمیز امریکا و بریتانیا، به امری رایج بدل شده است. اروپا نیز در این نقشه نفرت، صرفا در قالب «غرب» جای گرفته بود. بنابراین، حتی در دوران پوتین نیز اروپا به همان شیوه با امریکا برخورد میشد: هرگاه احساسات ضد امریکایی تشدید میشد، بیاعتمادی به اتحادیه اروپا هم افزایش مییافت، اما پیروزی ترامپ و تلاشهای او برای صلح، این نظم فکری را بر هم زده است: اکنون اروپا، ازجمله بریتانیا، منبع اصلی شر تلقی میشود و امریکا خوب است. در اواخر فوریه، در جریان دیدار با سازمان امنیت فدرال روسیه (وارث کا.گ.ب)، پوتین گفت که تماس با دولت جدید امریکا «امیدهایی را برمیانگیزد» و افزود که «همه از ازسرگیری تماسها با امریکا خوشحال نیستند» و دستگاههای امنیتی باید مراقب باشند تا «گفتوگو» جدید، منحرف نشود. چند روز بعد، سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه، در ادامه همین خط فکری گفت برخلاف دکترین دیرینه شوروی و روسیه، ایالاتمتحده هیچگاه جنگطلبی واقعی علیه روسیه نداشته و همیشه اروپا تهدید اصلی بوده است. او گفت: «در 500 سال گذشته، تمام تراژدیهای جهان یا در اروپا آغاز شدهاند یا بهسبب سیاستهای اروپایی رخ دادهاند.»
چرخش گفتمانی کرملین
چرخش گفتمان کرملین به سوی ایالاتمتحده، به افزایش محبوبیت داخلی ساختار سیاسی حاکم نیز انجامیده است. شاید در سایه امید به صلح، میزان محبوبیت سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه، که پیش از این در نظرسنجیها کم بود، افزایش یافته و او را برای مدتی به دومین سیاستمدار مورد اعتماد پس از پوتین بدل کرده است (هرچند در ماه آوریل و همزمان با رکود مذاکرات، لاوروف بار دیگر به جایگاه سوم بازگشت و جایگاه دوم به نخستوزیر، میخاییل میشوستین، تعلق گرفت که همواره رقیب نزدیک لاوروف در نظرسنجیها بوده است). جامعه تجاری روسیه نیز از تمایل آشکار واشنگتن به انجام توافقهایی با مسکو دلگرم شده است. برخی حتی معتقدند که ایالاتمتحده میتواند به منبع درآمدی برای بودجه ملی روسیه بدل شود. این مساله از آن جهت اهمیت دارد که درآمدهای نفتی-که در بخش بزرگی از زمان جنگ به پر کردن خزانه روسیه کمک کرده بودند-در سال 2025 به دلیل کاهش قیمت جهانی نفت، بهطور چشمگیری کاهش یافتهاند. نخبگان سیاسی و اقتصادی روسیه به خوبی میدانند که سیاستهای اقتصادی ترامپ ممکن است بیش از پیش قیمت نفت را پایین آورده و صادرات انرژی روسیه را دشوارتر سازد.
از منظر بسیاری از روسها، پوتین-با مجموعهای از طرحهای ژئوپلیتیک (رویای روسیه بزرگ) -سرانجام کسی را یافته است که میتواند با او بر سر بازتقسیم جهان به توافق برسد. طبق این طرز تفکر، پوتین با ترامپ میتواند جنگ داغ را به جنگ سرد تبدیل کرده و از آن رضایت داشته باشد-چراکه منابع نظامی و مالی روسیه محدودند. این تصورات بر درکی که روسها از شخصیت ترامپ دارند نیز استوار است. بخش قابلتوجهی از مردم ترامپ را صلحطلبی واقعی و سیاستمداری «عاقل و هوشمند» میدانند-چنانکه برخی پاسخدهندگان نظرسنجیها بیان کردهاند. از نگاه بسیاری از روسهای عادی، ترامپ تاجر عملگرایی است که زبان معامله را میفهمد-ازجمله «معامله صلح» که روسها در انتظار آن هستند. افزون بر این، برخلاف رییسجمهور پیشین امریکا، جو بایدن، بیشتر روسها ترامپ را ضدروس نمیدانند. با وجود نبود پیشرفت ملموس، امید به میانجیگری ایالاتمتحده همچنان پابرجاست و تاکنون ناامیدی از ترامپ در دل مردم ننشسته است-حداقل هنوز نه.
دیدگاه دوگانه نسبت به ایالاتمتحده
نکته مهم آن است که نگرش مثبت جدید روسها نسبت به ایالاتمتحده، تنها ناشی از امید به موفقیت مذاکرات صلح نیست. در میان قشر کوچک لیبرال روسیه، میان ترامپ و ایالاتمتحده تمایز قائل میشوند: آنان بهطور کلی رییسجمهور «مگاپوش» را منفی و حتی ترسناک تلقی میکنند، اما همچنان ایالاتمتحده را دژی از دنیای غرب و دموکراسی میدانند. از منظر جامعهشناختی، این افراد عموما شامل جوانان تحصیلکرده، مخالفان سیاستهای پوتین-از جمله جنگ-و کسانی با گرایشهای لیبرال هستند. این گروه همچنین مصرفکنندگان اخبار مستقل هستند که عمدتا از طریق یوتیوب (با استفاده از ویپیان) اخبار دریافت میکنند؛ بستری که برای بسیاری از روسها اکنون یکی از معدود منابع دریافت اطلاعات و تحلیلهای خارج از کانالهای رسمی است. به هر حال، نگرش روسها به ایالاتمتحده همچنان یکی از عوامل اصلی در تعیین جایگاه روسیه در نگاه خودشان به جهان است. در پس امیدهای جدید روسها به صلح، اثرات روانی رو به افزایش جنگ نهفته است. هزینه انسانی بسیار سنگین، خشونتهای گسترده و نبردی که پایانی برای آن دیده نمیشود، بهتدریج بار روانی سنگینی بر دوش جامعه گذاشته است. حتی آنانی که در خط مقدم حضور ندارند نیز از ادامه این جنگ در آسایش خود آسیب دیدهاند. با این حال، اکثریت مردم روسیه سکوتی جمعی را در برابر تراژدیهای این جنگ حفظ کردهاند. در نظرسنجی آوریل مرکز لوادا، 40درصد از روسها اعتقاد داشتند که توسعهطلبی پوتین به کشور آسیب زده است، در مقابل 33درصد آن را به سود روسیه میدانستند (28درصد دیگر نظر مشخصی نداشتند). کسانی که جنگ را زیانبار میدانند، از تلفات انسانی بالا سخن میگویند، درحالی که موافقان، عمدتا از «بازگشت سرزمینهای تاریخی روسیه» نام میبرند.برای بسیاری از روسها، سادهتر است که با نادیده گرفتن واقعیت جنگ، به زندگی عادی خود ادامه دهند. بهجز مناطق مرزی نزدیک جنگ، برای اکثریت روسها، عملیات ویژه همچنان «جایی دیگر» است. حمله اوکراین به منطقه کورسک و حملات پهپادی به داخل خاک روسیه-که بیشتر دفع شدهاند-نیز این عادت فاصلهگذاری روانی را از بین نبردهاند. با این وجود، اکثریتی روشن در جامعه آرزو دارند که جنگ پایان یابد.البته، همواره کسانی بودهاند که مخالف جنگ بودهاند، اما این گروه بیش از 20درصد جمعیت را تشکیل نمیدهند-تقریبا معادل گروهی از هواداران سرسخت پوتین موسوم به «توربومیهنپرستان» که خواهان ادامه جنگاند و آن را برای تحقق اهداف روسیه ضروری میدانند. اغلب مردم عادی که از مذاکره صلح حمایت میکنند، دو شرط اساسی را حفظ کردهاند: عضویت اوکراین در ناتو باید ممنوع باشد و سرزمینهای تصرفشده باید بخشی از خاک روسیه باقی بمانند.
اما مشکل دیگری نیز وجود دارد: بسیاری از افراد از اقتصاد نظامی منتفع شدهاند-از جمله پاداشها و افزایش حقوقهایی که در پی آن آمده است. برخی از آنان، صلح قریبالوقوع را تهدیدی برای درآمد خود میدانند. دولت روسیه، که همواره با کمبود نیروی انسانی مواجه است، به خوبی از این وضعیت بهرهبرداری کرده است: در ماههای اخیر، پوسترهایی در سطح شهر نصب شدهاند که شهروندان را ترغیب میکنند تا پیش از پایان جنگ، برای امضای قراردادهای نظامی سودآور اقدام کنند. با تحریک چنین اظهاراتی، بسیاری از مردم عادی و حتی نخبگان روسی شروع به تصور صلح کردهاند. از نیمه دوم سال 2024 به بعد، مشخص شده بود که اکثریت روسها خواهان مذاکرات صلح هستند، اما این روند با ورود ترامپ شدت یافته است. بسیاری از روسها اکنون امریکا را شریکی عملگرا میدانند و امیدوارند که جنگ از طریق مذاکرات مستقیم میان مسکو و واشنگتن پایان یابد. در نظرسنجی ژانویه مرکز مستقل «لوادا»، پاسخدهندگان گفتند که اصولا صلح تنها از طریق یک میانجی ممکن است و طبیعتا امریکا یکی از گزینههاست. اما تا فوریه، باور به نقش میانجیگر امریکا به وضوح افزایش یافته بود. در نظرسنجی همان ماه، اکثریت بزرگ پاسخدهندگان-70درصد-گفتند که امریکا باید در مذاکرات کنار روسیه حضور داشته باشد و حتی درصد بیشتری-85درصد-از گفتوگوهای دوجانبه میان روسیه و امریکا در عربستانسعودی استقبال کردند. از دیدگاه افکار عمومی روسیه، گرچه باید توافقاتی با اوکراین حاصل شود، اما مهمترین هدف، رسیدن به تفاهم با ترامپ است. با جلب حمایت رییسجمهور امریکا از خواستههای کلیدی پوتین، روسیه هم به صلح پایدار دست خواهد یافت و هم به روابط اقتصادی سودآور در آینده. با این امیدها، احساسات ضد امریکایی مردم روسیه بهطور محسوس کاهش یافته است: درحالی که در سپتامبر 2024 تنها 16درصد دیدگاه مثبتی نسبت به امریکا داشتند، این رقم در فوریه 2025 تقریبا دو برابر شد و به 30درصد رسید.
برای بسیاری از روسها، حفظ زندگی عادی آسانتر است اگر واقعیت جنگ را نادیده بگیرند یا حتی به آن فکر نکنند. جز مناطقی که در همجواری جبهه قرار دارند، «عملیات ویژه» برای اغلب مردم روسیه همچنان امری دور از ذهن باقی مانده است. حمله اوکراین به منطقه کورسک و حملات پهپادی در داخل خاک روسیه-که بیشتر آنها دفع میشوند-هنوز نتوانستهاند این عادت به فاصلهگیری روانی را از میان ببرند. با این حال، اکثریت روشنی از جامعه آرزو دارند که این جنگ پایان یابد.طبیعتا کسانی بودهاند که همیشه با جنگ مخالف بودهاند، اما این گروه بیش از 20درصد جمعیت را تشکیل نمیدهند-تقریبا برابر با گروهی از هواداران افراطی پوتین موسوم به «توربومیهنپرستان» که خواهان ادامه جنگاند و آن را برای تکمیل ماموریت روسیه ضروری میدانند. بیشتر مردم عادی که از مذاکرات صلح حمایت میکنند، دو شرط اساسی را مطرح میکنند: اوکراین نباید به ناتو بپیوندد و سرزمینهای تصرفشده باید در خاک روسیه باقی بمانند.اما مشکل دیگری نیز مطرح است: بسیاری از مردم از اقتصاد جنگی منتفع شدهاند، ازجمله پاداشها و افزایش حقوقها. برای برخی، صلح احتمالی تهدیدی برای این درآمدهاست. دولت روسیه -که همواره با کمبود نیروی انسانی مواجه است- به سرعت از این موضوع بهرهبرداری کرده است: در ماههای اخیر، پوسترهایی نصب شدهاند که شهروندان را به امضای قراردادهای سودآور نظامی پیش از پایان جنگ ترغیب میکنند.
تعویق یا پیروزی؟
با وجود همه این مسائل، صلح همچنان دور از دسترس است. حالا که ترامپ و پوتین ایده صلح را مطرح کردهاند، رهبر روسیه باید آنچه تاکنون حاصل شده را به عنوان پیروزی جلوه دهد. از آنجا که کرملین هرگز تعریف مشخصی از «پیروزی» ارایه نکرده است، بیشتر مردم احتمالا یک توافق صلح را در راستای برآورده شدن حداقل خواستههای پوتین میدانند و آن را پیروزی تلقی خواهند کرد. بهعبارتی، نیازی نیست نیروهای روسیه بسیار بیشتر به غرب حرکت کنند تا مسکو بتواند مدعی موفقیت شود. علاوه بر این، ادامه جنگ و تحمیل هزینههای بیشتر، میتواند رسیدن به پایانی که از سوی مردم به عنوان پیروزی پذیرفته شود را دشوارتر کند. تاکنون روسیه دچار فاجعه اقتصادی نشده است، اما رکود تورمی-ترکیب رشد ضعیف اقتصادی با تورم بالا-به طور آشکار شکل گرفته است.چالش بزرگتری که در پیش است، حفظ ثبات پس از پایان جنگ است. صدها هزار کهنهسرباز به خانه بازمیگردند. آنها قهرمانان جنگاند و انتظار دارند با آنها همانگونه رفتار شود. اما فرصتهای شغلی و پاداشهای کافی در دسترس نخواهد بود. اینجاست که ممکن است مشکلات آغاز شود: همان جامعهای که سالها نسبت به جنگ بیتفاوت بوده، ممکن است اکنون کهنهسربازان را به عنوان رقبای نامطلوب شغلی ببیند.افزون بر این، تغییرات ساختاری در اقتصاد که کرملین از سال 2022 ایجاد کرده -ازجمله افزایش حقوق و امتیازات ویژه برای صنایع نظامی- باید به عقب برگردانده شوند. این نیز میتواند آثار بیثباتکنندهای به همراه داشته باشد. با این حال، اگر جنگ ادامه یابد و دولت نتواند نیازهای کهنهسربازان را برآورده کرده یا مشکلات فزاینده اقتصادی را مهار کند، با بحرانهای شدیدتری مواجه خواهد شد.
دوراهی پوتین
پوتین با بحران انتظارات بیش از حد مواجه است. با طولانی کردن مذاکرات با ترامپ، او در حال وقتکشی است: از یکسو، پایان دادن به جنگ میتواند موجب تغییرات بیثباتکننده در اقتصاد و جامعه شود؛ از سوی دیگر، فرضیه عمومی درباره فرا رسیدن صلح، باید دیر یا زود محقق شود. در حال حاضر، او راهحلی ندارد و صرفا زمان میخرد. شاید میداند که بیشتر روسها حداقل برای مدتی دیگر، تعلل او را در پایان دادن به جنگ تحمل خواهند کرد، اما متغیر دیگری نیز در میان است؛ صبر محدود ترامپ. رهبر روسیه نمیخواهد فرصت بینظیر تبدیل یک رییسجمهور امریکا به متحد را ازدست بدهد-هم از نظر سیاسی و هم اقتصادی. یک پیمان صلح ممکن است توافقی سودآور از نظر اقتصادی باشد که عمر رژیم پوتین را طولانیتر کند.هیچکس نمیداند ترامپ چه زمانی ممکن است از تلاش برای صلح عقبنشینی کند، یا واکنش پوتین به از دست رفتن یک توافق بالقوه چه خواهد بود. اما خودداری از مذاکره، وضعیت را پیچیدهتر و خطرناکتر خواهد کرد. این است معضل پوتین.در میانه این عدمقطعیت، نخبگان روسیه همچون جعبه سیاهاند. اندازهگیری خواست آنها برای صلح یا میزان وفاداریشان به ساختار سیاسی حاکم دشوار است: ناراضیان سکوت کردهاند و کسانی که خود را تطبیق دادهاند، در تلاشاند تا با ترکیب وفاداری سیاسی شدید با کارآمدی تکنوکراتیک، مسیر پیشرفت خود را هموار کنند. با این حال، حتی بسیاری از نخبگان نیز انتظار دارند که جنگ به پایان برسد -هرچند نه به این زودی.در یکی از مصاحبههای اخیر، لاوروف به طور غیرمستقیم به مقامهای لیبرال روسی اشاره کرد که در حال طراحی آیندهای متفاوت پس از جنگاند. او هشدار داد که اگر تحریمها لغو شوند، برخی از «لیبرالها» خواهند کوشید تا دستاوردهای «جایگزینی واردات» و «حاکمیتگرایی اقتصادی» را به عقب بازگردانند. مشخص نیست که منظور او دقیقا چه کسانی بوده، ضمن آنکه این سیاستهای جنگی عملا نتایج ملموسی نداشتهاند: «حاکمیتگرایی» و هزینههای نظامی بیمهار، از همین حالا مشکلات عظیم بلندمدتی در اقتصاد ایجاد کردهاند.در هر حال، انتظار عمومی برای صلح و پیروزی نباید با امید به بازگشت دموکراسی یا لیبرالیسم اشتباه گرفته شود: پوتین ساختاری سختگیر بنا کرده است. طبق گزارش پرتال مستقل OVD-info، تا اوایل ماه مه وزارت دادگستری بیش از 900 نهاد روسی را به عنوان «عامل خارجی» معرفی کرده که این فهرست تقریبا هر هفته گسترش مییابد. بیش از 500 مورد از این نهادها افراد حقیقی هستند که با محدودیتهای شدید حقوقی روبهرو شدهاند.همچنین دولت روسیه فهرستی جداگانه از سازمانهای «نامطلوب» دارد -چه داخلی، چه خارجی- که هرگونه همکاری با آنها میتواند به پیگرد کیفری منجر شود. دولت نظامی روسیه با خاموش شدن سلاحها ناپدید نخواهد شد. خواستهای فزاینده برای نمایش رفتار وطنپرستانه -از آیینهای وفاداری در مدارس گرفته تا بیعت کلامی با پوتینیسم ازسوی روسای دانشگاهها، کتابخانهها و نهادهای دولتی- از بین نخواهند رفت. جنگ علیه جامعه مدنی نیز متوقف نخواهد شد. حتی این احتمال وجود دارد که کرملین، در غیاب حواسپرتی جنگ، فشار را دوچندان کند. اگر درهای غرب دوباره به روی روسها باز شود و مصرفگرایی بتواند شکوفا شود، شاید همین برای ساکت نگهداشتن طبقه میانه غیرسیاسی کافی باشد. هماکنون گمانهزنیهای گستردهای درباره بازگشت قریبالوقوع برندهای غربی به روسیه مطرح شده است. در نظرسنجی مارس مرکز لوادا، حدود نیمی از پاسخدهندگان گفتهاند که باید همه شرکتهای غربی مورد بررسی قرار گیرند و تنها آنهایی که وفادار به روسیه هستند، اجازه بازگشت داشته باشند. حدود 20درصد خواهان بازگشت بدون قید و شرط تمام شرکتها بودند، درحالی که یکچهارم نیز مخالف بازگشت هرگونه شرکت غربی بودند. به عبارتی، بسیاری از روسها گمان میکنند به محض پایان جنگ، شرکتهای غربی بازار روسیه را اشباع خواهند کرد. اینجا نیز با انتظاراتی بیش از حد مواجهیم. برای برآوردن این خواستهها، پوتین ناگزیر است به یک توافق صلح برسد -ترجیحا همراه با یک یا چند توافق اقتصادی با ترامپ. فقط در این صورت است که امکان تمدید قرارداد نانوشته میان کرملین و جامعه روسیه فراهم خواهد شد: در ازای برقراری صلح و اعلام پیروزی از سوی دولت، مردم موظف به وفاداری مطلق به ساختار سیاسی خواهند بود. به عنوان پاداش، اقتصاد بازار و سطح مصرف طبیعی حفظ خواهد شد. البته پوتین تا همین حالا نیز میلیونها روس را به همدست خود تبدیل کرده است و همین وفاداری را تاحدی تضمین میکند. اما گروگان گرفتن کل یک ملت هزینه دارد: اگر عنصر اصلی این سیستم -یعنی خودِ پوتین- حذف شود، ساختار فرو خواهد ریخت. در این صورت، همانطور که روسها با شرایط جدید وفق پیدا میکنند، انتظارات اغراقشده تازهای شکل خواهد گرفت-اما اینبار از رهبر جدیدی خواهند بود.
بازار ![]()
-
دوشنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۰۰:۰۴:۰۴
-
۹ بازديد
-

-
پیام ویژه
لینک کوتاه:
https://www.payamevijeh.ir/Fa/News/1589108/