بزرگنمايي:
پیام ویژه - طی دهههای گذشته فلسطینیها و اسرائیلیها بارها تا مرز صلح پیش رفتهاند اما هیچگاه صلحی ماندگار تحقق نیافته است.
پایگاه خبری جماران، محمدحسین لطفالهی: به رغم اینکه اسرائیل به ازای آزادی زندانیان با برقراری آتشبس در غزه موافقت کرد، اما هنوز بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل باور دارد که زمانه، زمانه جنگ است و هنگام صلح فرا نرسیده است.
روز سهشنبه 21 نوامبر، او وعده داد که تا زمانی که «حماس به طور کامل نابود شود، همه گروگانها آزاد شوند و هیچکسی در غزه باقی نماند که تهدیدی برای اسرائیل باشد» جنگ ادامه خواهد یافت.
این اظهارنظر در شرایطی مطرح شد که ایالات متحده به رغم حمایت بی قید و شرط از اسرائیل، همچنان تأکید دارد که راهحل دو دولتی و تشکیل کشور مستقلی به نام «فلسطین» در کنار اسرائیل، تنها راهحل مسأله فلسطین است. جو بایدن، رئیس جمهور آمریکا اواسط ماه نوامبر در یک نشست خبری که ساعاتی پس از دیدار او با شی جینپینگ، رئیس جمهور چین برگزار شد در این باره گفت: «تنها راهحل قطعی راهحل دو دولتی است.»
راهحل دو دولتی تنها راهحلی نیست که جامعه جهانی برای مسأله فلسطین مطرح کرده، اما دست کم یکی از پرطرفدارترین راهحلها در میان بازیگران منطقهای و بینالمللی است. برای دههها سازمانها و نهادهای بینالمللی بر ضرورت توجه به این راهحل تأکید داشته و تصریح کردهاند که تنها این مسیر است که میتواند به توافق صلح نهایی منجر شود. با این حال، طی سه دههای که از زمان شروع واقعی پروسه صلح – توافق تاریخی اسلو در 1993 – میگذرد، روند تحولات به گونهای بوده که روز به روز تحقق راهحل دو دولتی دور از دسترستر به نظر رسیده است.
دلایل زیادی برای به نتیجه نرسیدن پروسه صلح ذکر میشود که از جمله آنها عدم وجود اراده سیاسی در اسرائیل و نارضایتی فلسطینیها از تبعیض و پایمال شدن حقوقشان است، اما چالشهایی را که مذاکرات را در نهایت به بنبست رساندهاند میتوان این موضوعات دانست: این که مرزها چگونه و بر اساس واقعیتهای کدام بازه تاریخی ترسیم شود، بیتالمقدس (اورشلیم) در اختیار کدام طرف باشد و چگونه درباره «حق بازگشت» فلسطینیهایی که از سرزمین خود رانده شدهاند تصمیمگیری شود.
اسرائیل و متحدانش تقصیر را متوجه فلسطینیها میدانند و معتقدند این فلسطینیها بودند که «پیشنهادهای سخاوتمندانه» آنها را رد کردهاند. بیل کلینتون، رئیس جمهور سابق آمریکا در اظهارنظری معروف خطاب به یاسر عرفات، رهبر سازمان آزادیبخش فلسطین که در سال 2000 توافق صلح کمپ دیوید را رد کرد گفته بود: «شما مردم خود و کل منطقه را به سوی یک فاجعه رهنمون میکنید.»
در مقابل، فلسطینیها باور دارند پیشنهادهایی که تاکنون برای صلح مطرح شده، تا هر اندازه هم که با استانداردهای اسرائیل «سخاوتمندانه» به حساب بیاید، حقوق اساسی آنها را نادیده گرفته و پذیرش آنها به معنای سلب کردن حقوق اساسی ملت فلسطین به دست خودشان است. از نگاه آنها روند توسعه سرزمینی بدون وقفه اسرائیل و توافقهای اخیر تلآویو با کشورهای عربی که روزگاری برای آزادی فلسطین میجنگیدند، روند صلح را دستنیافتنیتر کرده است.
«عفیف صفیه»، دیپلمات سابق فلسطینی در کتاب خود به نام «پروسه صلح؛ از گشایش تا شکست» مینویسد: «فلسطینیها همیشه با وضعیتی مواجه هستند که باید مجبور به پذیرش پیشنهاداتی که در گذشته رد کردهاند باشند – اگر حتی بتوان این پیشنهادات را واقعی دانست – تا بفهمند دیگر این پیشنهادها روی میز نیست و بعد دوباره با تلاشهای جدیدی برای وادار ساختن آنها به تسلیم شدن و امتیاز دادن بیشتر روبهرو شوند.»
در این نوشته مروری خواهیم داشت بر مذاکرات صلح میان اسرائیل و فلسطین و دلایلی که این مذاکرات به شکست منجر شدهاند:
1967؛ قطعنامه 212 شورای امنیت
در سال 1967، اسرائیل طی جنگ 6 روزه به مصاف مصر، سوریه و اردن رفت و در مدت زمانی کوتاه توانست ضمن شکست این سه کشور عربی نوار غزه، کرانه باختری، صحرای سینا، بخش شرقی شهر قدس و بلندیهای جولان را به تصرف خود دربیاورد.
در پی این ماجرا، شورای امنیت سازمان ملل متحد طی قطعنامه 242 از کشورهای عربی خواست که «حق وجود اسرائیل در سایه صلح، در چارچوب مرزهایی ایمن و مشخص و بدون وجود تهدید و اقدام مبتنی بر زور» را به رسمیت بشناسند و در مقابل از اسرائیل نیز خواسته شد که از مناطق اشغالی خارج شده و به مرزهای پیش از جنگ 1967 بازگردد.

اسرائیل، مصر و اردن این قطعنامه را پذیرفتند و صلحی موقت میان آنها برقرار شد. مصر و اردن، وجود اسرائیل را به رسمیت شناختند و اعلام کردند که دشمنی را کنار میگذارند اما اسرائیل به تعهدات مربوط به خود ذیل این قطعنامه عمل نکرد. این رفتار اسرائیل چند سال بعد در 1973 به جنگ «یوم کیپور» منجر شد.
این قطعنامه در سال 1973 از سوی شورای امنیت سازمان ملل متحد در قطعنامه 338 مورد تأکید قرار گرفت و بعدها در کنار قطعنامه 242 به عنوان مبنایی برای گفتوگوهای صلح در نظر گرفته شد.
1978؛ توافق کمپ دیوید
توافق کمپ دیوید توانست مبنایی برای روابط مصر و اسرائیل باشد که سالها با یکدیگر در جنگ بودند. این توافق همچنین تأثیر زیادی در آغاز مذاکرات صلح فلسطینی – اسرائیلی داشت.
میانجیگری جیمی کارتر، رئیس جمهور وقت آمریکا عامل اصلی حصول این توافق بود. در سالهای پس از جنگ یوم کیپور در سال 1973 که طی آن مصر و سوریه به امید بازپسگیری مناطق اشغالی از سوی اسرائیل به مصاف اسرائیل رفتند و در نهایت شکست خوردند، ایالات متحده به رهبری جیمی کارتر کوشید تا با میانجیگری وضعیت منطقه خاورمیانه را سر و سامان دهد. در سال 1978 و با حصول قرارداد کمپ دیوید مصر و اسرائیل پذیرفتند که برای حل و فصل اختلافات از گزینه زور استفاده نکنند و اسرائیل نیز پذیرفت که منطقه صحرای سینا را که در 1967 اشغال کرده بود دوباره به مصر پس دهد.
مصر و اسرائیل در این توافق درباره سرنوشت فلسطین هم مذاکراتی داشتند. طرفین ضمن تأکید بر پایبندی به قطعنامههای 242 و 338 سازمان ملل متحد بر سر ضرورت تعیین وضعیت نهایی فلسطینیان ظرف 5 سال به توافق رسیدند، خواستار پیوستن فلسطینیها به مذاکرات و در نهایت اعطای «خودمختاری کامل» به مردم نوار غزه و کرانه باختری شدند. آنچه در عمل اتفاق افتاد اما متفاوت بود؛ ایالات متحده که سازمان آزادیبخش فلسطین به رهبری یاسر عرفات را یک «سازمان تروریستی» میدانست از دعوت آنها به مذاکرات صلح خودداری کرد و دعوت از آنها رو منوط به پذیرش حق وجود اسرائیل دانست.

از سوی دیگر، هرچند اسرائیل به صلح با مصر پایبند ماند و تعهدات خود را در قبال مصر اجرایی کرد اما هیچ کدام از تعهدات اسرائیل در خصوص سرنوشت فلسطینیها اجرایی نشد. پنج سال موعود که قرار بود در پایان آن سرنوشت نهایی فلسطینیها و خودمختاری کامل کرانه باختری و نوار غزه تضمین شود آمد و گذشت و خبری از اجرای تعهدات اسرائیل نشد.
جیمی کارتر در کتاب «فلسطین؛ صلح، نه آپارتاید» که سال 2006 منتشر شد درباره این موضوع مینویسد: «با حذف قدرت مصر از معادلات نظامی خاورمیانه، اسرائیل به خود اجازه داد تا با آزادی بیشتری به خواستههای اقلیتی از مردمش که خواهان مصادره کامل سرزمینهای بیشتر، اسکان در سرزمینهای اشغالی و تثبیت این سرزمینها بودند، توجه کند.»
مورخان از جمله «سِث آنزیسکا»، نویسنده کتاب «ممانعت از فلسطین» معتقدند که این توافق با تمرکز بر «خودمختاری کامل» فلسطین به جای «استقلال و تمامیت ارضی» نقش زیادی در محدود شدن قدرت مانور فلسطینیها داشت.
کارشناسان و مورخان تصریح میکنند که عدم توجه به مسأله صلح میان اسرائیل و فلسطین و بیتوجهی به تشکیل دولت مستقل فلسطین زمینه را برای دههها تنش آماده کرد.
1988: انتفاضه اول و گامهای آرام عرفات به سوی صلح
در اواخر دهه هشتاد میلادی، مجموعهای از تحولات از جمله حمله نظامی اسرائیل به جنوب لبنان برای اخراج رهبران سازمان آزادیبخش فلسطین از این کشور، ساخت و ساز شهرکهای اسرائیلی جدید در زمینهای فلسطینی و افزایش فشار نیروهای نظامی اسرائیل بر شهروندان در غزه و کرانه باختری باعث شد صبر مردم فلسطین لبریز شود.
این وضعیت به خیزشی منجر شد که مردم فلسطین آن را «انتفاضه» مینامند و بعدها آن را انتفاضه اول خواندند. طی این خیزش، راهپیمایی گسترده مردم فلسطین (عموما بدون خشونت) با خشونت شدید سربازان اسرائیلی مواجه شد.
در میانه همین خیزش هم بود که حماس به عنوان یک گروه اسلام گرا ظهور کرد.

همزمان با انتفاضه اول، یاسر عرفات که به عنوان پدر «ملی گرایی فلسطینی» شناخته میشد بیانیهای صادر کرد که راه را برای مذاکرات مستقیم اسرائیلی – فلسطینی گشود. عرفات که پیش از آن به نابودی کامل دولت اسرائیل باور داشت، گفت که وجود اسرائیل «به عنوان یک دولت در منطقه» را میپذیرد و «تروریسم را در هر شکلی محکوم میکند.» او تأکید کرد که راهکار دو دولتی شامل دولت مستقل فلسطین و دولت اسرائیل را میپذیرد.
واکنش اولیه ایالات متحده و اسرائیل به این اظهارنظر عرفات بسیار سرد بود. در آمریکا و اسرائیل سازمان آزادیبخش فلسطین را به عنوان یک «گروه تروریستی» میشناختند اما تغییر موضع عرفات باعث شد امکان مذاکره فراهم شده و با گذر زمان شرایط تا حدودی تغییر کند.
1991: کنفرانس مادرید
در سال 1991 نمایندگان ایالات متحده، اتحاد جماهیر شوروی، اسرائیل، مصر، سوریه، لبنان، مصر و اردن به همراه نمایندگانی از فلسطین (بدون حضور یاسر عرفات و جنبش آزادی بخش) برای اولین بار در مادرید گرد هم آمدند تا در خصوص ایجاد چارچوب جدید برای روند صلح با یکدیگر گفتوگو کنند.
پیشنهاد برگزاری این کنفرانس با این بازیگران از سوی جیمز بیکر، وزیر خارجه وقت ایالات متحده مطرح شده بود تا روند درگیریها در سالهای انتفاضه قطع و وضعیت جدیدی آغاز شود.

در آن زمان هنوز اختلافات زیادی میان ایالات متحده و اسرائیل در خصوص اینکه مذاکرات صلح باید به چه شکل باشد، به ویژه در زمینه توسعه شهرکسازیها وجود داشت و در نهایت هم توافقی رسمی در پایان کنفرانس مادرید حاصل نشد اما این کنفرانس توانست فضا را تا حدی تغییر داده و شرایط را برای مذاکرات آینده فراهم کند.
جورج میچل، نماینده ویژه آمریکا در امور خاورمیانه در دولت اوباما در کتاب مسیری به سوی صلح که سال 2016 منتشر شد مینویسد: «آنچه مادرید به آن دست یافت بسیار قابل توجه بود.» او با اشاره به افزایش اقبال عمومی در اسرائیل به مذاکرات که به انتخاب اسحاق رابین به عنوان نخست وزیر در سال 1992 انجام شد، تأکید میکند: «انتخاب رابین و فضایی که کنفرانس مادرید به وجود آورده بود، باعث شد اولین گشایش جدی پس از دههها ایجاد شود.»
1993؛ پیمان اسلو
سال 1993 گشایشی قابل توجه در روند صلح ایجاد شد. اسرائیل و سازمان آزادیبخش فلسطین مذاکراتی محرمانه را آغاز کردند که روند آن از سوی سیاستمداران نروژی از طریق اندیشکده در اسلو تسهیل میشد. این مذاکرات در شرایطی برگزار میشد که هر دو طرف به شدت تحت فشار افکار عمومی در جهان بودند. از یک سو اسرائیل با فشار افکار عمومی برای سرکوب بسیار خشن انتفاضه مردم فلسطین مواجه بود و از سوی دیگر جنبش آزادیبخش فلسطین به دلیل حمایت از صدام حسین، دیکتاتور عراق تحت فشار قرار داشت و تا حد زیادی تضعیف شده بود. همزمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان فضای جنگ سردی در خاورمیانه که دستیابی به صلح را مشکلتر میکرد، فضا را برای تلاشهای دیپلماتیک موثر باز میگذاشت.

محرمانه بودن گفتوگوها به مذاکرهکنندگان فرصت داد که درباره موضوعات بسیار سخت بدون ترس از تبعات سیاسی ساعتها بحث کنند. پس از اینکه پیشرفتهایی در مذاکرات اتفاق افتاد، اسرائیلیها ترجیح دادند مذاکرات به صورت رسمی و علنی در اسلو دنبال شود. رئیس جمهور وقت آمریکا، بیل کلینتون نقش قابل توجهی در این مذاکرات و گرهگشایی از بنبستها ایفا نکرده بود اما با دعوت از اسحاق رابین و یاسر عرفات به کاخ سفید، میزبان مراسم امضای توافق اسلو شد و اعتبار زیادی برای خود کسب کرد.
تصاویر رابین و عرفات (1993 در شهر واشنگتن) در حال دست دادن بازتاب بسیار گستردهای در جهان آن روز داشت.
این توافق به فلسطینیها اجازه میداد که در نوار غزه و بخشهایی از کرانه باختری خودمختاری داشته باشند و این مناطق زیر نظر تشکیلات خودگردان فلسطین که پس از توافق تشکیل شد، اداره شود. اسرائیل موافقت کرد که نیروهای خود را از نوار غزه خارج کند و نیروهایی را که در کرانه باختری مستقر هستند، بر اساس توافق جابهجا کند. در ازای این اقدامات، سازمان آزادیبخش فلسطین به طور رسمی «دولت اسرائیل و حق شهروندان آن برای زندگی در صلح» را به رسمیت شناخت. این اقدام، به نوعی پذیرش قطعنامه 242 شورای امنیت از سوی فلسطینیها به حساب میآمد.
هرچند در ابتدا این توافق با استقبال قابل توجهی در جهان روبهرو شد اما واقعیت این است که ایرادات توافق اسلو زودتر از آنچه انتظار میرفت بر ملا شد. سازمان آزادیبخش فلسطین در محدود کردن حضور نظامی اسرائیل در غزه و کرانه باختری شکست خورده بود و هیچ برنامه زمانی مشخصی برای خروج نیروهای اسرائیل از غزه و کرانه باختری وجود نداشت. در زمان انعقاد توافق، تعداد شهرک نشینان اسرائیلی حدود 280 هزار نفر تخمین زده میشد اما پس از 5 سال، این تعداد به 350 هزار نفر رسید.
در این توافقنامه همچنین مقرر شد که در یک دوره پنج ساله مسائل مهم مورد مناقشه از جمله مرزهای کشور فلسطین، سرنوشت آوارگان، غرامت، شهرک نشینان اسرائیلی، وضعیت شهر قدس و همچنین منابع آبی حل و فصل شود؛ مسألهای که هرگز به سرانجام نرسید.
1995: اسلو 2
توافق اسلو 2 بر پایههای توافق اسلو 1 که هرچند به طور کامل اجرا نشد اما وضعیت را کمی برای فلسطینیها بهتر کرد، بنا شد. در سپتامبر 1995، رابین و عرفات برای امضای توافق اسلو 2 به واشنگتن، پایتخت ایالات متحده رفتند. توافق اسلو 2 کرانه باختری را به سه بخش A، B و C تقسیم میکرد. برای فلسطینیها این امید وجود داشت که هرچه زودتر در کرانه باختری و نوار غزه دولت فلسطین تشکیل شود.
در اسلو 2، کنترل منطقه A در کرانه باختری شامل شهرهای رامالله، جنین، نابلس و بیت لحم به تشکیلات خودگردان (PA) تازه تأسیس سپرده شد. در منطقهی B که شامل 21 درصد از خاک کرانهی باختری است و مناطق اطراف شهرهای منطقه A را شامل میشود، تشکیلات خودگردان فلسطین فقط ادارهی امور اقتصادی، بهداشتی و آموزشی را بر عهده دارد. نهایتاً منطقهی C که 61 درصد از کل مساحت کرانهی باختری از جمله مناطق اطراف شهرکهای اسرائیلی را شامل میشد کلاً تحت اداره اسرائیل قرار گرفت. بر اساس اسلو 2 اسرائیل قانونا اجازه پیدا میکرد از فلسطینیان ساکن کرانه باختری و نوار غزه، در صورتی که در اسرائیل مشغول به کار باشند مالیات دریافت کند. اسرائیل همچنین موافقت کرد که از بیشتر مناطق در نوار غزه که در گذشته اشغال کرده بود خارج شود.
برنامه زمانبندی به این صورت بود که اسرائیل طی مدت سه ماه از امضای توافق اسلو 2 از مناطق A و B خارج شود و درباره خروج از سایر مناطقی که بر اساس اسلو 1 قرار بود از آنها خارج شود، مذاکره صورت گیرد.

این توافق هم در فلسطین و هم در اسرائیل مخالفانی جدی داشت. چند ماه بعد از امضای اسلو 2 اسحاق رابین، نخستوزیر وقت اسرائیل توسط یک چهره افراطی یهودی ترور شد و در فلسطین نیز حماس ضمن اعلام مخالفت با توافق، حملات علیه اسرائیل را افزایش داد. با افزایش تنشها و به تبع آن کم طرفدار شدن صلح، بنیامین نتانیاهو در سال 1996 به نخستوزیری رسید. او مخالف توافق اسلو بود و ادعا میکرد این توافق تنها به افزایش حملات فلسطینیها به اسرائیل منجر شده است. او به یاسر عرفات، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین اظهار بیاعتمادی میکرد و در مقابل فلسطینیها هم هیچ اعتمادی به او نداشتند.
مورخان میگویند کابینه اول نتانیاهو به اندازه کابینه امروز او افراطی نبود اما تصمیماتی که کابینه اول او اتخاذ کرد باعث شد مذاکرات در آینده به بنبست برسد.
2000: شکست در کمپ دیوید
در پی ترور رابین و پیروزی نتانیاهو در انتخابات، آشکار شده بود که سرنوشت توافق اسلو به خطر افتاده است. بیل کلینتون برای نجات این توافق، نتانیاهو و عرفات را در سال 1998 به مریلند دعوت کرد و دو طرف بر سر خروج اسرائیل از سر بخش دیگری از مناطق در کرانه باختری و غزه در ازای تعهد تشکیلات خودگردان به جلوگیری از حملات گروههای فلسطینی به اسرائیل به توافق رسیدند اما همزمان هر یک دیگری را به عدم اجرای تعهدات متهم کردند.
پس از این توافق نتانیاهو از سوی گروههای چپ گرا در اسرائیل به دلیل پیشرفت ناکافی در مذاکرات و از سوی گروههای راست افراطی برای «تسلیم شدن در برابر فلسطینیها» مورد انتقاد قرار گرفت و سرانجام با شکست در انتخابات 1999 جای خود را به ایهود باراک داد.
ایهود باراک وعده داده بود که طی 15 ماه با فلسطین به توافق خواهد رسید. بر همین اساس، به ابتکار کلینتون در جولای سال 2000 نشستی در کمپ دیوید برگزار شد و طی این نشست عرفات و باراک با چالشهایی جدی برای رسیدن به توافق بر سر «حق بازگشت» آوارگان فلسطینی، مرزها و وضعیت شهر قدس (اورشلیم) مواجه شدند. کلینتون و سایر چهرههای سیاسی طرفدار اسرائیل معتقد بودند که یاسر عرفات مقصر عدم حصول توافق است. با این وجود، سالها بعد برخی دیپلماتهای آمریکایی که در مذاکرات شرکت داشتند، از جمله رابرت مالی اعلام کردند که این مذاکرات به نحوی طراحی شده بود تا شکست بخورد و شرایط مطرح شده فاقد حداقلهای لازم برای پذیرفته شدن از سوی «هر رهبر فلسطینی» بود. عدم توافق در اسرائیل هم به ضرر ایهود باراک تمام شد و او در انتخابات بعدی شکست خورد.
در حالی که فلسطینیها در اعتراض به تداوم فشارهای اسرائیل انتفاضه و خیزش دیگری را به راه انداخته بودند، کلینتون سعی داشت پیش از ترک کاخ سفید و تحویل دادن آن به جرج دبلیو بوش کار مذاکرات را نهایی کند و از همین رو پیشنهادات خود را برای صلح مطرح کرد. بر اساس طرح کلینتون 80 درصد از شهرکهای اسرائیلی در کرانه باختری در آنجا باقی میماندند و اسرائیل اجازه مییافت به جادهها و زیرساختها برای ارائه سرویس به این شهرکها دسترسی داشته باشد. اسرائیل همچنین میتوانست در اطراف شهرکها تأسیساتی نظامی برای حفظ امنیت شهرکها بنا کند. برای فلسطینیها، پس گرفتن بخش کوچکی از زمینها امتیاز این طرح بود.
به طور کلی، کرانه باختری (به جز مناطقی که شهرکهای اسرائیلی بنا شده) و کل نوار غزه به فلسطین واگذار میشد و دولت جدید فلسطین ضمن خلع سلاح تحت حمایت نیروهای بینالمللی قرار میگرفت. مناطق عرب نشین اورشلیم شامل مسجد الاقصی نیز در اختیار فلسطین و دیوار غربی هم در اختیار اسرائیل قرار میگرفت.

طرح کلینتون پیرامون مسأله «حق بازگشت» هم اعلام میکرد که فلسطینیان آواره میتوانند به کرانه باختری یا غزه بازگردند اما امکان بازگشت آنها به خانههایشان، در صورتی که در منطقهای تحت حاکمیت اسرائیل قرار دارد، وجود نخواهد داشت.
اسرائیل با برخی تحفظها این طرح را پذیرفت و عرفات نیز با اعلام مجموعهای از تحفظها اعلام کرد آن را میپذیرد اما آمریکاییها اعلام کردند که تحفظهای عرفات را ناقض طرح میدانند. تحلیلگران سیاست خارجی میگویند طرح کلینتون خواهان امتیازات بسیار زیادی از فلسطینیها در زمینه تسلیم زمینهایشان به شهرکنشینها و همچنین چشمپوشی از حق بازگشت بود با این حال کلینتون تأکید دارد عرفات «اشتباه تاریخی بزرگی» مرتکب شد.
جیمی کارتر نظر متفاوتی دارد. او مینویسد: «اصلا ممکن نبود که یک رهبر فلسطینی چنین شرایطی را بپذیرد و جان سالم به در ببرد اما بیانیههای رسمی در آمریکا و اسرائیل موفق شدند کل تقصیر عدم حصول توافق را برگردن یاسر عرفات بیندازند.»
2002 – 2003 ؛ چارچوبهای پیشنهادی متنوع برای صلح
انتفاضه دوم که بسیار خونینتر از انتفاضه اول بود در پی آتش بس سال 2003 پایان یافت اما خونهای بسیاری که بر زمین ریخته شد، دستیابی به صلح را بیش از گذشته سخت کرد. ابتکارهای صلح زیادی در این دوره مطرح میشد که اغلب آنها در همان مراحل آغازین بینتیجه رها میشد.
یکی از این طرحها، ابتکار صلح عربی بود که از سوی ولیعهد وقت عربستان مطرح شد که بر اساس آن در ازای خروج اسرائیل از مناطق اشغالی 1967، کشورهای عربی، اسرائیل را به رسمیت میشناختند. این طرح با استقبال کشورهای عربی و رهبران فلسطین قرار گرفت اما آریل شارون، نخستوزیر وقت اسرائیل آن را فاقد حداقلهایی برای شروع مذاکرات ارزیابی و رد کرد. طرح این ابتکار در شرایطی بود که آریل شارون حمله نظامی به کرانه باختری را در پاسخ به انتفاضه دوم در دستور کار داشت.
ابتکار ژنو نیز ابتکار دیگری بود که روی میز قرار گرفت و طرح آن از سوی مقامهای سابق فلسطینی و اسرائیلی بر مبنای طرح کلینتون نوشته شده بود. این طرح نیز با عدم استقبال شارون به تاریخ پیوست.

ایالات متحده، روسیه، اتحادیه اروپا و سازمان ملل متحد مشترکا «نقشه راه صلح» را در سال 2003 ارائه کردند که راه را برای تحقق راهحل دو دولتی طی یک بازه زمانی سه ساله هموار میکرد و پیوستهای سیاسی، امنیتی، اقتصادی و بشر دوستانه را شامل میشد و الگوهایی برای نهادسازی را نیز پیشنهاد کرده بود.
در آن زمان، جرج بوش، رئیس جمهور وقت ایالات متحده مانع پیشرفت این طرح را «خشونت گروههای فلسطینی» میدانست و از همین رو خواستار کنارهگیری یاسر عرفات بود. او و تعدادی دیگر از متحدان غربی آمریکا از عرفات خواستند که کنارهگیری کند تا راه برای به نتیجه رسیدن مذاکرات باز شود. عرفات کنارهگیری کرد و محمود عباس که چهرهای بسیار معتدلتر به نظر میرسید به عنوان رئیس تشکیلات خودگران فلسطین انتخاب شد.
به رغم اینکه بوش به اسرائیلیها تضمین داده که انتظار نمیرود آنها به طور کامل از مناطق اشغالی خارج شوند و قرار نیست آوارگان فلسطینی از «حق بازگشت» به زمینهایی که در اختیار اسرائیل است برخوردار باشند، فلسطینیها نقشه راه پیشنهادی را پذیرفتند.
با این همه عقبنشینی از سوی تشکیلات خودگردان فلسطین، اسرائیل پیششرطهایی را روی میز گذاشت که باعث شد نقشه راه پیشنهادی به کل از بین برود. دولت آریل شارون، به عنوان پیش شرط خواسته بود «تمام گروههای شبه نظامی فلسطینی منحل شوند، هیچ اشارهای به قطعنامه 242 شورای امنیت سازمان ملل متحد در هر توافقی مطرح نشود و همچنین هیچ بحثی در خصوص شهرکهای اسرائیلی به میان نیاید.»
2005؛ خروج اسرائیل از غزه و تعدادی از شهرکها در کرانه باختری
سال 2005 آریل شارون اعلام کرد که اسرائیل به طور یکجانبه از نوار غزه و تعداد اندکی از شهرکها در کرانه باختری خارج میشود. هرچند برخی از شهرکنشینان در برابر این تصمیم ایستادند اما سرانجام شارون هدف خود را عملی ساخت و با استفاده از زور نزدیک به 8 هزار و 500 شهرکنشینی را که مقاومت میکردند از شهرکها بیرون کرد. این مناطق شامل نوار غزه و 4 شهرک اسرائیلی نشین در کرانه باختری به تشکیلات خودگردان فلسطین تحویل داده شدند.

این تصمیم شارون هرچند شوکه کننده به نظر میآمد اما در واقع کاری نبود که بتواند زمینهساز صلح یا حل و فصل مسأله فلسطین باشد. «برنارد آویشای»، استاد علوم سیاسی اسرائیلی در این باره مینویسد: «این اقدام انجام نشد تا زمینه برای یک توافق جامع فراهم شود، شارون این کار را کرد تا بتواند بگوید فلسطینیها دیگر به یک توافق جامع نیازی ندارند.» آویشای تأکید دارد: «شارون قصد داشت به شکستهای اسرائیل در غزه پایان دهد در حالی که همزمان داشت طرحهای توسعه اسرائیل در اورشلیم، کرانه باختری و دیگر نقاط را پیش میبرد و مرزهای 1967 را توسعه میداد و فلسطینیان را به پشت دیوار میفرستاد.»
سال 2006، حماس با پیروزی در انتخابات توانست قدرت اصلی را در درون تشکیلات خودگردان کسب کند. ایالات متحده دولت جدید با محوریت حماس را به رسمیت نشناخت و محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان را تحت فشار گذاشت که نتایج را تغییر دهد. این مسأله به بروز جنگ داخلی در فلسطین منجر شد و در پی درگیریها حماس کنترل نوار غزه را به دست گرفت؛ در حالی که کرانه باختری تحت کنترل تشکیلات خودگردان به رهبری عباس باقی ماند.
2008؛ پیشنهاد اولمرت
بعد از درگیریهای داخلی در فلسطین، ایهود اولمرت نخست وزیر وقت اسرائیل که فرصت را برای امتیازگیری از فلسطینیها مناسب میدید تصمیم گرفت تا برای نخستین بار از سال 2000، مذاکرات مستقیم با تشکیلات خودگردان را از سر بگیرد.
حماس از این گفتوگوها حمایت کرد و گفت از هر توافقی که حمایت مردم فلسطین را داشته باشد، تبعیت خواهد کرد و در صورت نهایی شدن توافق حتی حاضر است ایده به رسمیت نشناختن اسرائیل را کنار بگذارد.
جزئیات پیشنهاد اولمرت هیچگاه به طور دقیق فاش نشد اما بر اساس روایت منابع رسانهای اسرائیلی، اولمرت به عباس پیشنهاد داده بود که در ازای 5.8 درصد از «خاک اسرائیل»، 6.3 درصد از کرانه باختری را که در آنها شهرکسازی صورت گرفته بود رسما به اسرائیل بدهد. در موضوعات دیگر نظیر مسأله «حق بازگشت»، سرنوشت شهر قدس و خروج اسرائیل از مناطق اشغالی نیز پیشرفت چندانی در گفتوگوها دیده نشد.

محمود عباس در نهایت پیشنهاد اولمرت را نپذیرفت و اولمرت گفت که عباس بعدها از نپذیرفتن این پیشنهاد پشیمان خواهد شد. عباس معتقد بود این پیشنهاد جزئیات لازم را در برنمیگیرد و فاقد حداقلهای لازم مردم فلسطین برای تشکیل یک کشور مستقل است. برخی گزارشهای رسانهای در آن زمان این گونه مطرح میکردند که عباس به شدت نگران تحولات داخلی اسرائیل است؛ اولمرت در آن زمان به دلیل فساد مالی تحت تحقیق قرار داشت و بعدا نیز به دلیل دریافت رشوه زندانی شد.
بعد از اولمرت، نتانیاهو مجددا به قدرت رسید و ضمن خطرناک خواندن مذاکرات با تشکیلات خودگردان، یک جانبه مذاکرات را خاتمه داد. این اقدام او باعث شد تا برخی تحلیلگران، نگرانی محمود عباس را به حق بخوانند و بگویند که او حق داشت که به عملی بودن پیشنهادات اولمرت با دیده تردید نگاه کند.
2014؛ ناکامی جان کری در مذاکرات
شروع دولت باراک اوباما در آمریکا در سال 2009 همزمان بود با پایان جنگ در غزه. اوباما کمی بعد از آغاز دوره ریاست جمهوری، جرج میشل را به عنوان فرستاده ویژه رئیس جمهور در امور صلح فلسطین منصوب کرد و بر آن بود که خیلی زود و در دوره اول ریاست جمهوری راهی برای حل و فصل موضوع فلسطین پیدا کند اما خیلی زود مشخص شد راهکارهای او راه به جایی نخواهد برد.
مقامهای دولت آمریکا در آن زمان هشدار میدادند که سرعت بالای شهرکسازی اسرائیلیها از جمله موانع اصلی صلح است و این اقدام تحقق راهکار دو دولتی را مشکلتر از قبل میسازد. همزمان سازمانهای حقوق بشری وضعیت در کرانه باختری را «آپارتاید» توصیف میکردند.

وضعیت به همین منوال ادامه داشت تا اینکه در اوایل دولت دوم اوباما، جان کری وزیر وقت امور خارجه آمریکا تصمیم گرفت با فضا را برای دستیابی اسرائیل و فلسطین به یک توافق جامع فراهم کند.
کری برای این منظور اقدامات اعتمادساز قابل توجهی را در دستور کار قرار داد؛ او موافقت اسرائیل برای آزادی 4 گروه از زندانیان فلسطینی را جلب کرد و پیشرفتهایی هم در مذاکرات اتفاق افتاد اما با تداوم شهرکسازی اسرائیلیها و سر باز زدن نتانیاهو از آزادسازی چهارمین گروه از زندانیان، ورق برگشت.
در آن زمان حماس معتقد بود که تشکیلات خودگردان مشروعیت لازم برای مذاکره از جانب ملت فلسطین را ندارد و تأکید داشت عدم برگزاری انتخابات از سال 2005 به این سو چنین مسألهای را تأیید میکند.
در اسرائیل نیز حزب لیکود با تصویب قوانینی که مذاکرات را عملا به بنبست میرساند تلاش داشت تا جلوی هر اتفاقی را در این راستا بگیرد. آوریل 2014 مذاکرات و ابتکار جان کری رسما شکست خورد.
2020؛ ترامپ و «معامله قرن»
روی کار آمدن ترامپ، چشمانداز حصول هر صلحی را برای سالها مخدوش کرد. او با جهتگیری آشکار به سود اسرائیل و نادیده گرفتن حقوق اساسی فلسطینیان، امتیازاتی را که اسرائیل سالها آرزو داشت به تلآویو داد.
ترامپ حاکمیت اسرائیل بر بلندیهای جولان و همچنین انتقال پایتخت اسرائیل از تلآویو به قدس را به رسمیت شناخت. او با این کار ادعای فلسطین بر نیمه شرقی قدس را که از سوی سازمان ملل متحد به رسمیت شناخته میشود زیرپا گذاشت و کار را برای همه روسای جمهور بعدی برای بازگرداندن سفارت از قدس به تلآویو سخت کرد.
دولت ترامپ در سال 2019 مدعی شد که شهرکسازیهای اسرائیل در کرانه باختری لزوما غیرقانونی نیست.

کاخ سفید در سال 2020 نیز از طرح «معامله قرن» رونمایی کرد که به شدت از سوی فلسطینیها مورد مخالفت قرار گرفت. بر اساس این طرح قرار بود بخشهایی دیگر از فلسطین شامل نیمی از کرانه باختری و بخشی از بیتالمقدس شرقی که از نظر جامعه جهانی به دولت فلسطین تعلق دارد، به اسرائیل واگذار شود و در عوض اسرائیل با تشکیل کشور مستقل فلسطین در نیمهٔ دیگر کرانه باختری و تمام نوار غزه و چندین محله از بیتالمقدس شرقی موافقت کند. همچنین طبق این طرح، فلسطینیها باید از حق بازگشت به سرزمین خود که بر طبق قطعنامه 194 مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال 1948 به رسمیت شناخته شده صرفنظر میکردند. خلع سلاح کامل فلسطینیها نیز از دیگر موارد موجود در طرح بود.
محمود عباس در آن زمان درباره این طرح گفت: «ما به معامله قرن هزاران بار نه میگوییم.»
دولت ترامپ همزمان طرح «توافق ابراهیم» را در دستور کار قرار داد و کوشید کشورهای عربی که اسرائیل را به رسمیت نمیشناختند، تغییر موضع دهند و اسرائیل را به رسمیت بشناسند. آنها در این زمینه موفقیتهایی داشتند و چند کشور از جمله مراکش و امارات اسرائیل را به رسمیت شناختند اما هیچ پیشرفتی در مسأله فلسطین به وجود نیامد.
دولت بایدن نیز در صدد بود سیاست مشابهی را پیش ببرد. آنها بدون درگیر کردن فلسطینیها در مذاکرات میکوشیدند تا روابط عربستان سعودی و اسرائیل عادی شود.
2023؛ بازگشت به راهحل دو دولتی
از زمان شروع جنگ غزه در 7 اکتبر 2023، دولت بایدن دریافت که سیاست گذشته یک سیاست ناکارآمد و بیثباتساز بوده است. آنها هرچند مذاکرات با طرف سعودی برای عادیسازی روابط عربستان و اسرائیل را همچنان دنبال میکنند اما آمریکا بار دیگر بعد از سالها بر تعهد خود به راهحل دو دولتی تأکید کرد. دولت بایدن در حالی که به طور همه جانبه از اقدامات نظامی اسرائیل حمایت میکند اما در خصوص اشغال غزه از سوی اسرائیل هشدار داده و تأکید کرده به راهحل دو دولتی پایبند است.

با این وجود مشخص نیست با وجود اقدامات اسرائیل شامل نابودی زیرساختها در غزه و کرانه باختری، توسعه شدید شهرکسازیها و تشدید تنشها اساسا تحقق این راهحل امکان پذیر باشد.