يکشنبه ۴ آبان ۱۴۰۴
یادداشت

ابهام در کنفرانس بوداپست و آینده صلح از طریق قدرت

ابهام در کنفرانس بوداپست و آینده صلح از طریق قدرت
پیام ویژه - اعتماد /متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست ابراهیم متقی| مفهوم «صلح از طریق قدرت» اولین‌بار ازسوی رئالیست‌های روابط ...
  بزرگنمايي:

پیام ویژه - اعتماد /متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
ابراهیم متقی| مفهوم «صلح از طریق قدرت» اولین‌بار ازسوی رئالیست‌های روابط بین‌الملل مورد استفاده قرار گرفت. چنین رویکردی به مفهوم کاربرد سیاست قدرت برای کنترل بحران‌های منطقه‌ای و حل‌وفصل مسالمت‌آمیز منازعات بوده است. سیاست قدرت به مفهوم آن است که واحدهای سیاسی عموما الگو و کنش رفتاری خود را براساس معادله قدرت تعریف می‌کنند. «دونالد ترامپ» رییس‌جمهور امریکا انگاره راهبردی خود را بر کاربرد سیاست قدرت و «کنش عملیاتی موثر» برای کنترل منازعه به کار گرفته است. نشانه‌های کاربرد سیاست قدرت را می‌توان در «فعال‌سازی بازیگر مهاجم» در تغییر موازنه قدرت دانست. به همین دلیل است که میزان حمایت امریکا از اسراییل در جنگ غزه به میزان قابل توجهی افزایش یافت. ترامپ به نتانیاهو برای حمله به ایران و نسل‌کشی در غزه آزادی عمل داد. در انگاره ترامپ کاربرد سیاست قدرت توسط بازیگر نیابتی می‌تواند شکل جدیدی از دیپلماسی و پذیرش سازوکارهای قدرت را به وجود آورد. اگرچه ترامپ بر ضرورت اجتناب از گسترش جنگ در اوکراین تاکید داشته اما همواره تلاش داشته است تا نشانه‌هایی از «جنگ نیابتی تاکتیکی علیه روسیه» را از طریق کشورهای اروپایی و زلنسکی در دستور کار قرار دهد. 
1- ریشه‌های تاریخی منازعه در اوکراین
اوکراین و لهستان در زمره کشورهای اروپایی بوده که خط مقدم کنش تاکتیکی با روسیه محسوب می‌شود. اوکراین تا سال 1991 در زمره جمهوری‌های اتحاد شوروی بوده و بر این اساس نشانه‌هایی از درهم‌تنیدگی فرهنگی و راهبردی با روسیه تزاری و اتحاد شوروی داشته است. همکاری‌های چندجانبه روسیه و اوکراین در دوران اتحاد شوروی ماهیت ساختاری پیدا کرد. «خروشچف» دبیرکل حزب کمونیست اتحاد شوروی از سال 1953 دارای تبار اوکراینی بوده و به همین دلیل است که شبه‌ جزیره کریمه را به اوکراین واگذار کرد. همبستگی‌های ساختاری هیچ‌گونه مانع و محدودیتی در برابر همکاری‌های درهم‌ تنیده روسیه و اوکراین در قالب اتحاد شوروی نگردید. تغییر در شکل‌بندی‌های ساختاری 1991 را می‌توان در زمره عواملی دانست که تضادهای منطقه‌ای را بازتولید نموده و در این ارتباط جایگاه ژئوپلیتیکی اوکراین کاهش یافت. اوکراین تا سال 1994 به عنوان سومین انبار بزرگ تسلیحات هسته‌ای جهان محسوب می‌شد. آنچه در اولین کنفرانس بوداپست درباره سیاست امنیتی اروپا و جهان در سال 1996 مطرح شد، معطوف به انتقال قابلیت هسته‌ای اوکراین به روسیه بوده است. در چنین شرایطی موازنه قدرت روسیه و اوکراین به گونه تدریجی تغییر می‌یافت. اوکراین درصدد برآمد تا روابط راهبردی خود با اروپا را سازماندهی کند. در انگاره «ولادیمیر پوتین» باقی‌ماندن حاکمیت اوکراین بر شبه ‌جزیره کریمه، چالش‌های امنیتی پرمخاطره برای آینده راهبردی روسیه ایجاد می‌کند، به همین دلیل است که روسیه در سال 2014 شبه‌ جزیره کریمه را به خاک روسیه ملحق کرد. چنین اقدامی منجر به حفظ موقعیت روسیه برای دسترسی به آبراه‌های جهانی دارد. کشوری همانند روسیه از قابلیت‌های دریانوردی نظامی و اقتصادی برخوردار است، بدون بهره‌گیری از شبه‌ جزیره کریمه و اتصال راهبردی از طریق دریای سیاه به مدیترانه و جهان غرب، موقعیت راهبردی خود را از دست داده و این امر چالش‌های امنیتی جدیدتری را برای شکل‌بندی راهبردی روسیه اجتناب‌ناپذیر می‌ساخت. براساس چنین انگاره‌ای بود که پوتین در سال 2014 دستور داد تا حاکمیت و کنترل امنیتی روسیه بر شبه ‌جزیره کریمه اعاده شود. استقرار نیروهای نظامی روسیه در اوکراین در دسامبر 2014 با واکنش طیف گسترده‌ای از کشورهای اروپایی عضو ناتو و ایالات‌متحده روبه‌رو شد. کشورهای کانادا، فرانسه، آلمان، ایتالیا، بریتانیا و امریکا اقدام روسیه برای اعاده قدرت در شبه‌ جزیره کریمه را به منزله «نقض تفاهم‌نامه بوداپست» بیان داشتند. در این فرآیند نیروهای نظامی روسیه در مرز با اوکراین مستقر شده و این امر تاثیر خود را در «تغییر موازنه ژئوپلیتیکی» اروپا و نظم جهانی به‌جا گذاشت. از سال 2014 کشورهای عضو ناتو واقعیت‌های راهبردی و ضرورت‌های ژئوپلیتیکی روسیه که ماهیت تاریخی داشته را نادیده گرفته و به این ترتیب زمینه برای ظهور چالش‌های امنیتی جدید در روابط روسیه با جهان غرب ایجاد شد. چنین فرآیندی به گونه تدریجی گسترش یافته و زمینه برکناری «ویکتور یانکوویچ» رییس‌جمهور حامی سیاست‌های راهبردی روسیه در اوکراین شکل جدیدی از منازعه منطقه‌ای را اجتناب‌ناپذیر ساخت. تغییر معادله سیاسی اوکراین و افزایش نقش کشورهای اروپایی در امنیت منطقه‌ای مرزهای روسیه منجر به گسترش بحران در اوکراین گردید. هرگاه بحران امنیتی در یک حوزه جغرافیایی شکل گیرد، امکان تسری آن به سایر حوزه‌ها اجتناب‌ناپذیر خواهد بود، به همین دلیل است که در 24 فوریه 2022 نیروهای نظامی روسیه بخشی از حوزه‌های جغرافیایی «خارکف» در جبهه جنوبی کریمه، «دونتسک» و «لوهانسک» در جبهه شرقی شبه‌ جزیره کریمه را به سرزمین خود الحاق نموده و این امر زیرساخت‌های افزایش تضادهای امنیتی بیشتر در روابط روسیه، اوکراین و جهان غرب را به وجود آورد. دونالد ترامپ درصدد برآمد تا بحران اوکراین از طریق دیپلماسی، همکاری‌های دوجانبه با روسیه و بهره‌گیری از «سیاست راه سوم» به مفهوم دیپلماسی، تهدید و متقاعدسازی روسیه پیگیری نماید. در حالی که شبه‌جزیره کریمه برای روسیه در زمره «منافع حیاتی» محسوب می‌شود. تجربه نشان داده که واحدهای سیاسی هیچ‌گاه در ارتباط با حوزه منافع حیاتی خود انعطاف‌پذیر نبوده و تلاش دارند از سازوکارهای اقدام متقابل برای نیل به اهداف حیاتی استفاده کنند. 
2- چرایی لغو دیدار ترامپ و پوتین در بوداپست 2025
کنفرانس امنیتی بوداپست 2025، از این جهت اهمیت داشت که کشورهای اروپایی امیدوار بودند ترامپ بتواند پوتین را متقاعد به «متوقف‌سازی جنگ» در اوکراین نماید. کشورهای اروپایی در سال‌های گذشته براساس سنت تاریخی خود از سازوکارهای «سیاست موازنه» برای رویارویی نظامی اوکراین و روسیه در سطح تاکتیکی بهره گرفته‌اند. در سال 2025 امکان تصاعد بحران وجود داشته و برخی رهبران سیاسی و بین‌المللی جهان ازجمله «مدودوف» چنین وضعیتی را به عنوان آغازی اجتناب‌ناپذیر برای «جنگ سوم جهانی» و «جنگ هسته‌ای» دانستند. طرح ترامپ مورد حمایت و پذیرش کشورهای اروپایی قرار گرفته است. ترامپ «راهبرد توقف جنگ» را در دستور کار قرار داده در حالی که پوتین چنین وضعیتی را در شرایطی امکان‌پذیر می‌داند که جغرافیای شمال شرقی روسیه در خاک اوکراین بخشی از حوزه سرزمینی روسیه برای ارتباط با شبه ‌جزیره اوکراین باقی بماند. پوتین به این دلیل بر سیاست بقای تاکتیکی در مناطق اشغالی تاکید دارد که تاکنون سیاست‌های ترامپ را با نشانه‌هایی از تغییر داخلی و ناپایداری تاکتیکی ارزیابی کرده است. تاکنون مذاکرات پوتین و ترامپ در آلاسکا و درباره آینده جنگ اوکراین به نتیجه مطلوب منجر نشده است. انگاره ترامپ و پوتین درباره شرایط جنگ بسیار متفاوت بوده و به همین دلیل است که کشورهای اروپایی، دولت اوکراین و ایالات‌متحده مخالفت خود با واگذاری حوزه‌های سرزمینی اوکراین به روسیه اعلام داشته‌اند. در شرایط موجود بخش اصلی درگیری‌ها در منطقه صنعتی «دونباس» قرار دارد. پوتین امیدوار است که در مذاکرات آینده قادر به متقاعدسازی ترامپ برای توقف فوری درگیری‌ها براساس رویکرد راهبردی روسیه خواهد بود. در‌حالی که پوتین نیز اعتقاد دارد تحریم‌های اقتصادی علیه روسیه آن کشور را مجبور خواهد کرد تا سیاست نظامی خود در منطقه دونباس را با نشانه‌هایی از تجدیدنظر همراه سازد. «سرگئی لاوروف» وزیر خارجه روسیه نیز پس از مذاکره تلفنی با «مارک روبیو» وزیر امور خارجه امریکا، به خبرنگاران یادآور شد که سیاست و مواضع روسیه در مقیاس «نشست آلاسکا» تغییر چندانی نکرده است. لاوروف علت اصلی تداوم درگیری‌ها در اوکراین را ناشی از عدم همکاری اروپا برای پذیرش کنترل سرزمینی روسیه در مناطق سرزمینی می‌داند که روسیه امروزی را از طریق حوزه سرزمینی به شبه‌جزیره کریمه متصل می‌سازد.
پوتین درصدد است تا به کشورهای اروپایی و امریکا یادآوری کند که آنان قدرت کافی برای اثربخشی بر روسیه نداشته و درنتیجه ناچار خواهند بود تا حوزه‌های سرزمینی شمال شرق اوکراین را به روسیه واگذار کنند. علت اصلی اصرار پوتین در تغییر فضای ژئوپلیتیکی جدید را می‌توان بخشی از منافع حیاتی روسیه دانست که امکان چشم‌پوشی از آن برای پوتین وجود نخواهد داشت. در شرایط موجود ایالات‌متحده تهدید به اعطای «موشک‌های تاما هاوک» به اوکراین نموده و این امر می‌تواند شکل جدیدی از موازنه قدرت را به وجود آورد. زلنسکی و کشورهای اروپایی همواره بر ضرورت اعطای کمک‌های اثربخش به دولت اوکراین برای ادامه جنگ با روسیه تاکید داشته‌اند.
نتیجه
جنگ اوکراین یکی از نشانه‌های سیاست محدودسازی روسیه توسط جهان غرب محسوب می‌شود. کشورهایی که در گذشته در وضعیت همبسته و درهم‌ تنیده جغرافیایی و فرهنگی قرار داشته‌اند، برای کسب هویت جدید نیازمند گذار از چالش‌های امنیتی خواهند بود. لغو دیدار «مارک روته» دبیرکل ناتو و ترامپ با پوتین که قرار بود دوشنبه 4 نوامبر 2025 در روند کنفرانس امنیتی بوداپست برگزار شود، به این دلیل لغو شد که دستور کار مشخص امیدوارکننده‌ای وجود نداشت. در شرایط موجود ترامپ ناچار است تا موضوعات اروپایی را براساس انگاره امنیتی متحدین خود در اروپا پیگیری کند. شعارهای ترامپ عموما بخشی از «دیپلماسی اعلامی» بوده که با واقعیت‌های راهبردی هماهنگی چندانی ندارد. در چنین شرایطی طبیعی به ‌نظر می‌رسد که هر یک از طرف‌های درگیر بر سیاست‌های تاکتیکی و راهبردی خود تاکید نمایند، اما واقعیت آن است که سیاست جهانی پیچیده‌تر از آن است که توافق لغو شده منجر به تصاعد بحران شود. هرگاه قدرت‌های بزرگ درصدد حل‌وفصل موضوعات امنیتی برمی‌آیند، طبیعی است که چالش‌های زیادی فراروی آنان وجود خواهد داشت. عرصه سیاست همواره با دیپلماسی پیوند خورده و طبیعی است که تا 4 نوامبر هنوز فرصت برای تنظیم دستور کار جدید جهت نیل به توافق وجود خواهد داشت. سیاست امنیتی امریکا و روسیه در این دوران زمانی تلاش خواهند داشت که نقطه تعادلی جدیدی را شناسایی کنند. ادامه جنک اوکراین به موازات رقابت‌های سیاسی و امنیتی قدرت‌های بزرگ شکل گرفته و این امر منجر به نادیده گرفتن دیپلماسی در فضای رقابت‌های بین‌المللی نخواهد شد. در شرایطی دیپلماسی می‌تواند نتیجه موثری برای صلح و امنیت کشورها به وجود آورد که مبتنی بر موازنه تاکتیکی و توجه به ضرورت‌های راهبردی هر یک از بازیگران باشد. ترامپ تلاش خواهد کرد تا دستور کار جدیدی را در فضای جنگ اوکراین ارایه دهد. کشورهای اروپایی باید به این موضوع توجه کنند که اراده واحدهای سیاسی و بازیگران موثر در سیاست جهانی نسبت به تحقق اهداف و منافع حیاتی آنان در کوتاه‌مدت تغییر چندانی نخواهد کرد. از آنجایی که جنگ اوکراین ماهیت تاکتیکی دارد، بنابراین روسیه حاضر به نادیده‌ گرفتن ضرورت‌های راهبردی خود نخواهد شد. نقش‌یابی امریکا و ترامپ در شرایطی زمینه شکل‌گیری صلح در اوکراین را به وجود می‌آورد که نقطه تعادلی منافع حیاتی بازیگران در دستور کار قرار گیرد. هویت سیاسی اوکراینی به موازات نیازهای راهبردی روسیه برای اتصال به آبراه‌های جهانی را می‌توان در زمره ضرورت‌های تحقق صلح در اوکراین دانست. ناتو و کشورهای اروپایی تاکنون نقش بازیگر حامی اوکراین را ایفا نموده و این امر موازنه قدرت برای صلح‌سازی را با چالش روبه‌رو می‌سازد. 
بازار


نظرات شما