چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۴
فرهنگی و اجتماعی

سیاه‌روزی زنی که با خواستگار خواهرش ازدواج کرد!

سیاه‌روزی زنی که با خواستگار خواهرش ازدواج کرد!
پیام ویژه - خراسان / زنی که با اجبار با خواستگار خواهرش ازدواج کرده است، داستان زندگی‌اش را بازگو کرد. ۱۱سال قبل«حسن» به همراه پدرش از افغانستان به ایران آمده بود تا درجشن ...
  بزرگنمايي:

پیام ویژه - خراسان / زنی که با اجبار با خواستگار خواهرش ازدواج کرده است، داستان زندگی‌اش را بازگو کرد.
11سال قبل«حسن» به همراه پدرش از افغانستان به ایران آمده بود تا درجشن عروسی یکی از بستگانمان شرکت کند. او که پسری مجرد بود در همان جشن عروسی، «صنم» را دیده و عاشق شده بود.«صنم» خواهر بزرگ ترم بود و از عشق «حسن» به خودش خبر نداشت. طی همین چند روزی که حسن در مشهد بود، خواهرم را از پدرم خواستگاری کرد. پدرم نیز که آشنایی قدیمی با پدرحسن داشت، قبول کرد که «صنم» را به عقد او درآورد اما ...
به گزارش روزنامه خراسان، زن25 ساله که آثار جراحت وکبودی های زیادی برسر و صورتش نمایان بود در ادامه این ماجرا به کارشناس اجتماعی کلانتری گلشهر مشهد گفت: «حسن» وقتی پاسخ مثبت پدرم را گرفت به افغانستان بازگشت و بعد از فراهم آوردن مقدمات ازدواج دوباره به مشهد آمد تا مراسم عقدکنان را برگزار کنند. اما وقتی خواهرم او را دیدی مقابل پدرم ایستاد و به شدت با این ازدواج مخالفت کرد .
او مدعی بود: «حسن» به طور غیرقانونی به ایران آمده است و نه تنها بیکار و بی سواد است، بلکه قیافه خوبی هم ندارد!...
پدرم که اوضاع را این گونه دیدی به خاطر ترس از آبروریزی، بارها «صنم» را زیر مشت و لگد گرفت و او را به شدت کتک زد و در خانه زندانی کرد تا او به این ازدواج رضایت بدهد ولی خواهرم به هیچ وجه راضی نشد و در نهایت با کمک مادرم از خانه گریخت و به آلمان رفت تا کنار دایی ام زندگی کند!
 پدرم که حالا غرورش شکسته و به قول خودش تحقیر شده بود، با هزاران وعده و وعید مرا به جای خواهرم بر سفره عقد نشاند تا با «حسن» ازدواج کنم. آن زمان تازه وارد 15سالگی شده بودم و جرئت مخالفت با خواسته پدرم را نداشتم به همین دلیل سکوت کردم و به عقد حسن درآمدم ولی درست روز بعد از برگزاری مراسم عقد کنان، «حسن» و پدرش مرا به باد کتک گرفتند و با توهین و ناسزا ادعا می کردند که پدرت تو را به ما قالب کرده است و ما هم به خاطر آبروی پدرت فداکاری کردیم! اکنون که 10 سال از آن ماجرا می گذرد و صاحب 2 فرزند هستم اما مدام با همین بهانه کتک می خورم و شوهرم هر وقت دلش می خواهد مرا از خانه بیرون می کند! پدرم نیز برای غرور خودش اجازه نمی دهد به منزل او بروم واکنون با دو فرزند در خیابان سرگردان هستم ای کاش ..
بررسی های مشاوره ای و اقدامات قانونی برای رهایی زن جوان افغانستانی از این وضعیت تاسف بار با دستورهای ویژه سرهنگ عربخانی (رئیس کلانتری گلشهرمشهد)در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.
 بر اساس ماجراهای واقعی در زیرپوست شهر
بازار


نظرات شما