پیام ویژه - شفقنا / العربی الجدید نوشت، رژیم صهیونیستی با وجود برخی «دستاوردهایی» که در جنگ علیه ایران به دست آورد، اما به «پیروزی استراتژیک» دست نیافت و این هدفی بود که بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر این رژیم زمانی که تصمیم به ورود به این جنگ گرفت، سودای آن را در سر داشت.
العربی الجدید با این مقدمه، نوشت: از همان ابتدا، نتانیاهو اظهار داشت که هدف این حملات فراتر از نابودی زیرساختهای هستهای ایران است و شامل پایان دادن به پروژه غنیسازی اورانیوم در داخل ایران، از بین بردن برنامه موشکی آن و شاید حتی سرنگونی نظام در ایران به عنوان سنگ بنای هر چیزی باشد که اسرائیل آن را تهدیدی وجودی برای خود میداند. اما هیچ یک از این موارد محقق نشده است. با وجود حملات، غنیسازی اورانیوم در داخل خاک ایران ادامه یافت، شاید با سرعتی سریعتر و سرسختانهتر از قبل. علاوه بر این، برنامه موشکی ایران در پایان جنگ اعتبار بیشتری پیدا کرد، زیرا توانایی خود را در نفوذ به عمق اراضی اشغالی و مجبور کردن اکثریت جامعه صهیونیستی در رفتن به پناهگاهها نشان داد. بدتر از آن برای محور آمریکا-اسرائیل، گزینه مذاکره پیچیدهتر شده است. جنگی که اسرائیل و آمریکا مدتها تهدید به آن به عنوان ابزاری برای فشار بر تهران میکردند، در واقع مورد استفاده قرار گرفته است، اما نتوانسته است مطالبات هستهای ایران را مهار کند. نتیجه چیست؟ بدبینی فزاینده تهران نسبت به هرگونه مذاکره آینده، تا زمانی که طرف مقابل تمایل خود را برای استفاده از زور بدون توانایی دستیابی به نتیجهای قاطع، نشان داده باشد.
در مورد نظام ایران، که برخی تصور میکردند با حملات سقوط کند یا بیثبات شود، به نظر میرسد که منسجمتر از آنچه بسیاری پیشبینی میکردند، ظاهر شده است. در واقع، چشمانداز سیاسی در داخل ایران شاهد انسجام قابل توجهی بوده است، به طوری که حتی برخی از جناحهای اپوزیسیون، چه در داخل و چه در خارج از کشور، در لحظه رویارویی خارجی در اطراف نظام جمع شدهاند، مشروعیت ملی آن را تقویت کرده و امید مخالفانش را تضعیف کردهاند.
از منظر امنیتی، نظریه «بازدارندگی اسرائیل» که مدتهاست سنگ بنای دکترین امنیتی رژیم صهیونیستی بوده است، رو به زوال گذاشته است. مشخص شده است که موشکهای ایرانی قادر به رسیدن به عمق اراضی اشغالی، از شمال تا جنوب هستند و این ثابت میکند که ایران قادر به تهدید مستقیم امنیت داخلی اسرائیل است. این یک تحول کیفی است که نمیتوان آن را نادیده گرفت.
شکست اسرائیل به وضوح با تصمیم آتشبس تنها پس از 12 روز نشان داده شد. اسرائیل که به مدت دو سال به درخواستهای بینالمللی برای توقف تجاوز به غزه گوش نداده بود، نتوانست دو هفته موشکهای ایرانی را تحمل کند. این نشان میدهد که این حملات به اهداف خود نرسیده است، در غیر این صورت ماهها یا حتی سالها ادامه مییافت.
سه دلیل اصلی وجود دارد که شکست جنگ اسرائیل و آمریکا علیه ایران را تشریح میدهد: اول، فقدان چشمانداز: هیچ توافق روشنی بین ایالات متحده و اسرائیل در مورد اهداف استراتژیک جنگ وجود نداشت، برخلاف آنچه در طول حمله 2003 به عراق اتفاق افتاد، چراکه چشمانداز آمریکا روشن بود: سرنگونی رژیم صدام. در مورد ایران، موضع بین توقف غنیسازی اورانیوم، نابودی برنامه هستهای، حذف برنامه موشکی و احتمالاً سرنگونی نظام، بدون اجماع واقعی در مورد اولویتها و ابزارها، در نوسان بوده است. دوم، سردرگمی در مورد روششناسی وجود دارد: روششناسی بین استفاده از نیروی نظامی و بازگشت به میز مذاکره در نوسان بوده است. این تردید، اثربخشی هر دو گزینه را تضعیف کرده است. در حالی که دیپلماسی در عراق نقش مکمل اقدام نظامی را ایفا میکرد، در اینجا برعکس اتفاق افتاد.
ترامپ بر این امر حساب باز کرده بود که گزینه نظامی از سوی اسرائیل، ایران را مجبور به امضای توافق در میز مذاکره خواهد کرد. با این حال، استفاده از سلاح، اعتماد لازم برای موفقیت هرگونه فرآیند مذاکره، به ویژه از طرف ایران، را تضعیف کرد و آمریکا گزینه نظامی را که مدتها تهدید کرده بود، به خاتمه رساند.
سوم، منابع محدودی وجود دارد. ایالات متحده بیش از 150 هزار نیرو و صدها میلیارد دلار را برای حمله به عراق در سال 2003 اختصاص داد و رژیم را در عرض چند ماه سرنگون کرد. در مورد ایران امروز، این جنگ توسط اسرائیل با حمایت محدود آمریکا، تحت دولت ترامپ، که در حال اتخاذ یک دستورکار اقتصادی مبتنی بر کاهش هزینههای خارجی است، آغاز شد. منابع کافی برای جنگی با این وسعت وجود نداشت.
در نتیجه، میتوان گفت که جنگ اسرائیل و آمریکا علیه ایران به اهداف استراتژیک خود نرسیده است. این جنگ ممکن است پروژه هستهای ایران را به تأخیر انداخته باشد، اما آن را متوقف نکرده، نظام را سرنگون نکرده، به غنیسازی اورانیوم پایان نداده یا ایران را به تسلیم دیپلماتیک وادار نکرده است. برعکس، تهران توانایی خود را برای پاسخگویی نشان داده و معادله بازدارندگی خود را در منطقه تقویت کرده است.
نیروی نظامی، صرف نظر از اینکه چقدر دقیق یا دردناک باشد، جایگزینی برای یک دیدگاه سیاسی روشن، یک روش منسجم و منابع کافی نیست. بدون این سه عنصر، هر جنگی، حتی جنگی که با مشت آهنین آغاز شود، میتواند به آتشبس تحمیلی منجر شود که در دستیابی به اهداف استراتژیک مداخله نظامی که نتانیاهو مدتهاست آرزوی آن را دارد، ناکام بماند.
بازار ![]()