پیام ویژه - شرق /متن پیش رو در شرق منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
«ترس هنوز در جانمان است، صدای مهیبی بود، تمام پنجرهها شکست، سقف روی سرمان افتاد و ما چارهای جز فرار و جابهجایی بیماران نداشتیم. هنوز ترس در وجودمان است، مخصوصا صبحها وقتی از جلوی آوار ساختمانهایی میگذریم که میدانیم روزی بلندترین ساختمانهای این منطقه بودند و با این حملات فقط اسکلتهای معلق از آنها باقی مانده است»؛ این بخشی از روایت پرسنلی است که ظهر روز دوشنبه دوم تیر در بیمارستان سوانح و سوختگی شهید مطهری مشغول به کار بود و به دلیل موج چند انفجار پیدرپی از ساختمانهای کناری و مقابل، با تخریب بیمارستان روبهرو شد. کادر بیمارستان، بیماران را به بیمارستانی دیگر منتقل کردند و تمام ساختمان برای چند روز خالی ماند. گزارشگر میدانی «شرق» پس از آتشبس به بیمارستان سوانح و سوختگی شهید مطهری اعزام شد؛ بیمارستانی در ابتدای خیابان رشید یاسمی بالاتر از بلوار میرداماد. نمای ساختمان نشان از آسیبهای جنگ دارد و با اینکه بیمارستان هنوز خلوت است، اما کارکنان همچنان از آنچه بر سرشان گذشته هراسیدهاند. آنها از روز انفجار میگویند؛ بیمارانی که در بیمارستان بستری بودند، به امید بهبودی روی تختهای سفیدرنگ دراز کشیده بودند. احتمالا تعدادی از آنها تازه دارو دریافت کرده بودند و وقت استراحتشان رسیده بود که با چند صدای متوالی و مهیب، ظهر دوم تیر از جا بلند شدند و با پنجره و درهای فروریخته و سقفهای از جا کندهشده بیمارستان روبهرو شدند. کسی نمیداند اثر این حملات چه زمان از ذهن این بیماران بیرون خواهد رفت. موشکباران اسرائیل در یک لحظه مأمن آنها را از بین برده بود. مراکز درمان امنترین مکان برای بیمار است، امید آخر هر رنجدیده جسمی است و جنگ میتواند در یک لحظه تمام این مفاهیم را تغییر دهد. با این حال پرسنل بیمارستان در تبوتاب این ترس و اضطراب چارهای نداشتند جز اینکه تمام بیماران باقیمانده را به بیمارستان دیگری منتقل کنند؛ اقدامی که به دلیل ترافیک سنگین خیابانهای اطراف این منطقه تا غروب آن روز طول کشید. ساختمان با تخریب دیوار و در و پنجره، چند روزی تخلیه شد و حالا با تعداد اندکی بیمار و بازشدن برخی بخشها دوباره فعالیتش را از سر گرفته است. هرچند در هر قدم این بیمارستان پیچ در پیچ، نشانههای جنگ هنوز مشهود است.
وضعیت آخرالزمانی
نگاه بیشتر رهگذران به ساختمانهای فروریخته خیابان «یاسمی» خیره میشود، کمابیش با حیرت چند لحظه مکث میکنند، به تمام جزئیات این آوارها نگاه میکنند، گاهی هم از وحشت زیر لب زمزمهای میکنند و دوباره راهشان را از سر میگیرند. اینجا بیش از چهار ساختمان نظامی و امنیتی بود که روز حادثه در چند ثانیه با حمله دشمن به خاکستر تبدیل شد. موج انفجارهای پیدرپی به بیمارستان سوانح سوختگی شهید مطهری که در انتهای همین خیابان قرار دارد هم رسید. با صدای انفجار، شیشههای در و پنجره بیمارستان به زمین ریخت. سقفهای کاذب بیمارستان از جا کنده شد و روی سر پرسنل افتاد. بیمارانی که امکان حرکت از روی تختهای خود را نداشتند، با وحشت از آن روز یاد میکنند. هرچند اینجا، تنها بیمارستانی نیست که به دلیل حملات دچار تخریب شده؛ بیمارستانهای لبافینژاد تهران، فارابی کرمانشاه و بیمارستان کودکان حکیم آذربایجان شرقی نیز ازجمله بیمارستانهایی هستند که در آن 12 روز با خسارتهایی روبه شدند. وقتی صدای انفجار در اتاق و راهروهای بیمارستان پیچید و بخشهایی از ساختمان را تخریب کرد، چارهای نبود جز آنکه بیماران با ویلچر و تخت به بیمارستانی دیگر منتقل شوند؛ آنهم بیمارانی که معمولا بر اثر سوختگیهای وخیم و از دست رفتن بخشهایی از بدنشان در این بیمارستان بستری بودند که علاوه بر آسیب جسمی، شرایط روحی سختی را هم تجربه میکردند. مرد جوانی که از پرسنل خدمات بیمارستان است، آن روز در بیمارستان حضور داشت و میگوید: «وحشت آن روز هنوز با من است. خیلی ترسناک بود، همه چیز مثل آخرالزمان شده بود. بیماران ترسیده بودند و پرستاران هراسیده نمیدانستند چه کار کنند. تعدادی از افراد حاضر در بیمارستان همان لحظه محل را ترک کردند». این جوان تمام بخشهای تخریبشده بیمارستان را میشناسد، حتی جاهایی را که در همین چند روز تعمیر شدهاند، نشان میدهد و با جزئیات آسیبهای وارده را توضیح میدهد. در سالن بیمارستان، تعداد انگشتشماری بیمار در رفت و آمد هستند؛ مشخص است هنوز همه چیز به روال سابق بازنگشته است: «خیلی از بخشها تعمیر شدند و به همین دلیل از عصر جمعه تعدادی از بیماران را که به بیمارستانهای دیگر انتقال داده بودیم، برگرداندیم. البته بیشترشان با رضایت شخصی به خانه رفتند و به همین دلیل هم بیمارستان خیلی خلوت است».
خسارت جدی به 3 بیمارستان در تهران
سوم تیرماه بود که معاون پرستاری وزارت بهداشت اعلام کرد «تقریبا پنج بیمارستان کشور مورد حمله قرار گرفت که دو بیمارستان شهید مطهری و شهید لبافینژاد تهران، شب گذشته مورد حمله قرار گرفتند. همچنین بیش از 10 آمبولانس مورد حمله رژیم صهیونیستی قرار گرفته و چهار نفر از کادر درمان ما در این حملات به شهادت رسیدند. اولین بیمارستان مورد حمله رژیم صهیونیستی، بیمارستان فارابی کرمانشاه بود و بیمارستان کودکان حکیم تهران نیز مورد حمله قرار گرفت». در ادامه بررسیها اما روز گذشته نادر توکلی، رئیس دانشگاه علوم پزشکی ایران اعلام کرد به سه بیمارستان استان تهران در این 12 روز آسیب جدی وارد شده است: «بیمارستانهای حضرت فاطمه زهرا(س)، شهید مطهری و یکی از مراکز درمانی در رباطکریم بهطور غیرمستقیم مورد حمله رژیم صهیونیستی در جنگ 12روزه قرار گرفتند که بخشی از آنها تخریب شد ولی قربانی نداشتیم». به گفته او، در این مدت همچنین 705 مجروح به بیمارستانهای تحت پوشش این دانشگاه منتقل شدند که از این تعداد، 33 نفر شهید شدند. اکنون نیز 20 مجروح هنوز بستری هستند و مابقی ترخیص شدهاند.
زیر میز اتاق بایگانی؛ پناهگاه کارکنان
نیروی خدمات بیمارستان با قدمهای بلندش به یک هدایتگر در بین آوار و خرابیهای بیمارستان تبدیل شده است. او با دست تمام شیشههای خردشده در و پنجرههای شکسته کنار حیاط بیمارستان را نشان میدهد: «ببینید اینها تازه بخشی از خسارت است، بیشترشان را جمع کردیم». وارد سالن بایگانی مدارک پزشکی میشود، جایی که تخریب سقف و پنجرههایش حتی از جلو در بیمارستان کاملا مشخص است. دو خانم جوان زیر سقفی که از جا کنده شده، نشستهاند. لولههای زمخت و تیرهرنگی از سقف بیرون زده، ولی آنها دور میزی مشغول کارند. آن روز همینجا بودند که سقف کنده شد و چارهای جز پناهگرفتن زیر میز نداشتند. یکی از کارمندان سالن کناری که حالا در این اتاق حاضر شده، میگوید که اگر این سقفها به سرشان اصابت میکرد آنها آسیب جدی میدیدند. با اینکه خسارت جسمی ندیدند ولی ترس آن روز هنوز از جانشان بیرون نرفته و هر روزی که این خیابان بلند را برای رسیدن به محل کار طی میکنند، حس آن روزها، مخصوصا دوشنبه، دوم تیر، دوباره برایشان زنده میشود: «ما با صدای انفجار فقط توانستیم زیر میز پناه بگیریم، بعد صدای شکستن و خردشدن در و شیشه و پنجرههای بیمارستان را شنیدیم. دیوارهای کاذب این اتاق روی سرمان آوار شد، اگر پناه نمیگرفتیم حتما آسیب میدیدیم». موج انفجار پنجرههای اطراف این سالن را بهطور کامل تخریب کرده است. برای گذشتن از کنار این ساختمان به دلیل خردهشیشههای روی زمین، باید با احتیاط حرکت کرد. یکی از پرسنل اداری بیمارستان، شیشههای کف حیاط را نشان میدهد و مثل دیگر همکارانش از ترسی که در وجودش مانده میگوید و توضیح میدهد که روز دوشنبه یکی از ترکشهای انفجار روی ماشین همکارشان افتاد و فقط خدا رحم کرد که خودش در ماشین نبود، تمام شیشه ماشینش خرد شد: «بعد از انفجار تمام کادر بیمارستان میخواستند خارج شوند به همین دلیل هم ترافیک عجیبی ایجاد شد. از ظهر تا غروب درگیر انتقال بیماران بودیم».
شیشههایی که بر سر کارکنان ریخت
چند متر جلوتر، سالن دیگری در محوطه حیاط بیمارستان دیده میشود که «بخش ترمیمی» نام دارد؛ جایی که بیشتر بیماران بعد از ترخیص باید تا مدتی برای ترمیم زخمهایشان اینجا بمانند. این بخش مهم حالا تخلیه شده و تعطیل است. یکی از نیروهای حراست بیمارستان که روز انفجار حضور داشت، توضیح میدهد: «آن لحظه تمام این سالن پر از بیمار بود که یکباره سقفها ریخت. همان موقع بیماران به بیمارستان حضرت فاطمه در یوسفآباد منتقل شدند». در اصلی سالن «ترمیمی» قفل است و کارمندان میگویند بعد از آن روز که تمام سالن تخلیه شد، هنوز سالن تعطیل است. از میان سوراخ تختهای پراکنده از هم دیده میشود که وسط سالن رها شدهاند. سالن را نور ضعیفی روشن کرده؛ نور شاید از میان شیشههای شکسته به سالن راه باز کرده است.
همان نیروی خدماتی به سمت بخشهای مختلف بیمارستان که خسارت دیده حرکت میکند و به بخش اورژانس میرسد. روی شیشههای سالم چسبهای پهنی به شکل ضربدر چسباندهاند، برای دیگر پنجرههای این بخش شیشهای باقی نمانده، همهشان موقع انفجار شکسته و روی زمین ریختهاند. اتاق کناری مخصوص مددکاری بیمارستان بود که آنجا هم دیگر شیشهای ندارد و حتی چارچوب پنجرهها هم فروریخته است. زنان جوانی که آن روز در این اتاق مشغول کار بودند، به «شرق» میگویند: «حدود ساعت 12 ظهر بود که صدای چند انفجار پشت هم آمد، فکر میکنم با انفجار سوم، دیگر بیمارستان حسابی لرزید و شیشهها ریخت. همان روز بعد از انتقال بیماران، افرادی هم که برای درمان سرپایی آمده بودند، از بیمارستان خارج شدند. خیلیها هم با رضایت شخصی از بیمارستان ترخیص شدند». در این سالن بیشتر سقفها ریخته است: «آن زمان که همه از ترس در حال فرار بودند، این سقفهای کاذب روی سرشان افتاد». چند راهرو و پله را باید رد کرد تا به بخش رادیولوژی رسید. چیزی از در و پنجرههای این بخش نمانده؛ دری بزرگ که دیگر شیشهای روی آن نیست و محوطه پشت آن که آثار 12 روز جنگ را به مردم و بیماران بیپناه نشان میدهد. بالکنی خاکگرفته که تکههای در و پنجره و سقفهای شکستهشده را گوشه خود جای داده است، بیش از هر جای دیگر خرابیها را نشان میدهد. بخش بعدی، بخش زنان و کودکان است. یکی از زنان این بخش میگوید: «روزی که ساختمان صداوسیما را زدند، اینجا بودم، آن روز هم ترسناک بود چون بیمارستان ما هم لرزید». پرستاری که روز دوشنبه در بیمارستان بود، میگوید که دهها نفر از بیماران در بخش مردان همان روز با رضایت شخصی از بیمارستان خارج شدند. تعدادی از خانوادهها با آمبولانس شخصی بیمارانشان را به خانه بردند. او هر روز از دیدن ساختمانهای تخریبشده از انفجار، بدنش میلرزد و اضطرابش بیشتر میشود. یکی دیگر از پرستاران هم توضیح میدهد: «دوشنبه صبح شیفت من تمام شد، همان موقع که به خانه رسیدم دیدم این اتفاق افتاده است، نگران تمام همکاران و بیمارانی بودم که در بیمارستان بودند. خیلی از بیماران ما حتی توان حرکت ندارند. در این شرایط آنها باید چه کنند؟». یکی از نیروهای خدماتی که آن روز در بیمارستان بود هم روایت میکند که هنگام فرار یکی از سقف کاذبها رویش افتاده، با این حال، بیماران بخش کودکان را از بیمارستان خارج کرده است.
از روی پشتبام بیمارستان، بیشتر ساختمانهای نظامی و امنیتی که مورد حمله اسرائیل قرار گرفتهاند، کامل مشخصاند؛ ساختمانهای چندطبقه که بلندترینشان بود تخریب شده و سیاهی دود و آتش با گذشت چند روز همچنان رویشان را پوشانده است. برخی از کادر بیمارستان که روز دوشنبه اینجا حضور داشتند، از دیدن تصاویر بیرونکشیدن اجساد از زیر آوار توسط امدادگران میگویند؛ از اتوبوسآمبولانسهایی یاد میکنند که پشت هم مجروح حمل میکرده، دست و پاهایی که از این ساختمانها بیرون افتاده بود و امدادگرها باید در کوتاهترین زمان آنها را جمع میکردند. آنها این تصاویر را فراموش نمیکنند.
نیاز به خدمات سلامت روان
از همان روزهای اول شروع جنگ، بیمارستان شرایط جنگی اعلام کرد و بسیاری از خانوادهها از ترس موشکباران، بیماران خود را به خانه منتقل کردند. پریسا زندی، سوپروایزر این بیمارستان میگوید: «چون میدانستیم شرایط جنگی است به همه بیماران اجازه دادیم تا با خود همراه داشته باشند. از طرفی هر بیماری که امکانش را داشت با رضایت شخصی به خانه برگشت و با این روند تعداد بیماران در بیمارستان به حداقل رسید. آنقدر شرایط خاص و بحرانی بود که خیلی از بیماران یا هزینه درمانشان را کامل پرداخت نکردند یا اصلا چیزی پرداخت نکردند. بعد از آن بخش زنان و کودکان را یکی کردیم و بخش مردان را که طبقات بالا بود به این سالن که در طبقات پایینتر است منتقل کردیم تا از آسیب احتمالی کم کنیم. با این حال روز دوشنبه شرایط خیلی وخیمتر بود، بسیاری از شیشهها شکسته بود و پرسنل هم ترسیده بودند. چارهای نبود جز اینکه بیماران را به جای دیگر انتقال دهیم و همان روز همه بیماران را به بیمارستان حضرت فاطمه بردیم. آنجا یک بخش 28تختی برای ما خالی کردند، حتی آنجا هم برخی خانوادهها با رضایت شخصی بیمار خود را به خانه بردند. در همین زمان نیروهای تأسیسات در حال تعمیر بخشهای آسیبدیده بیمارستان بودند که بخشی از آن کامل شده و به همین دلیل از عصر جمعه کمکم بیماران را به بیمارستان برگرداندیم».
این زن جوان در بین حرفهایش به سختی کارشان در همین شرایط اشاره میکند: «شغل ما شبیه مشاغل نظامی است که در شرایط بحران باید حاضر باشیم. با این حال به دلیل اضطرابی که از سر گذراندیم همه دچار یک بحران شدیم. شاید اگر دانشگاه و دیگر ارگانها به این موضوع توجه داشته باشند و برای کادر درمان و دیگر نیروهای بیمارستان خدمات سلامت روان در نظر بگیرند، بهتر است؛ چون این نیروها مستقیم با بیماران در ارتباط هستند».
بازار ![]()