پیام ویژه - اعتماد / «اختلاف ریشهای درباره پیشنهاد دکتر مسعود نیلی» عنوان یادداشت روز در روزنامه اعتماد به قلم عباس عبدی است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
در یک جامعه مطلوب حق آزادی بیان تضمین و رعایت میشود، ولی این حق به معنای آن نیست که همه حرفها از یک وزن و اهمیت برخوردارند یا به یک اندازه شانس شنیده شدن دارند. امروز به علت تحولات بنیادینی که در نظام رسانهای و ارتباطی روی داده است، حتی افراد معمولی هم میتوانند نظراتشان را به جمع وسیعتری عرضه کنند و در شکلگیری گفتوگوی جمعی سهیم باشند. در جوامعی که گروههایی از مردم در قالب نهادها متشکل میشوند و در آنجا همفکری میکنند، جریان گفتوگو به تدریج از دل صداهای متکثر به اشتراکات معنادار میرسند و آگاهی و وجدان جمعی پدید میآید. در نتیجه، صداهای پراکنده به واقعیت اجتماعی موثر تبدیل میشوند. در جامعه ایران هم به سبب تحولات عمیق اجتماعی و فناوری، افراد بیشتری به مسائل اجتماعی و سیاسی حساس شدهاند و از طریق شبکهها و رسانههای اجتماعی دیدگاههای خود را بیان میکنند. این مشارکت گسترده یکی از مزیتهای مهم جامعه ایران است ولی در عین حال، باید به یک جنبه نگرانکننده آن نیز توجه داشت و آن، این است که نوعی روزمرّگی و سیلاب اخبار روز، بر فضای رسانهای غالب میشود و مباحث بنیادین که به آیندههای میان و بلندمدت نظر دارد، مغفول و حتی ناشنیده میمانند. برای نمونه در جنگ 12 روزه اخیر، سرعت اخبار روز چنان زیاد بود که جای چندانی برای مباحث آیندهنگرانه نگذاشت. اکنون ما با جنگی کوتاه ولی با پیامدهای عمیق مواجه شدهایم و آینده نیز چندان روشن نیست، اگر نخواهیم بگوییم که اصلا روشن نیست. همه میپرسند که چه کار باید کرد؟ مشکل کجاست؟ در همین مدت کوتاه پس از آتشبس تعداد زیادی مطلب نوشته شده است که اغلب پراکنده و بعضا نادرست و گیجکننده هستند. از این رو به نظرم رسید تا یکی از مهمترین نوشتههایی را که در روزهای اخیر منتشر شد انتخاب کنم و درباره آن بنویسم و به دیگران هم پیشنهاد کنم وارد گفتوگو درباره آن شوند. یادداشت آقای دکتر مسعود نیلی در سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد در 7 تیر منتشر شد، تحلیلی محوری را برای مجموعه نیروهایی که خواهان عبور از این وضعیت هستند، ارایه کرده و خواهان همفکری در این موضوع شد.
نیلی یادداشت خود را با عنوان «ایران و دوراهی سرنوشتساز» درباره آینده نوشته و بهطور خلاصه میگوید که همهچیز بستگی به این دارد که ما از این جنگ 12روز چه آموخته باشیم؟ سرنوشت کشور ما را، نه نقض آتشبسها یا پایبندی به آن، بلکه نوع نگاه خودمان، به جهان و داخل تعیین میکند. نیلی دو نوع نگاه را در ایران رو در روی هم و در عین حال در بسیاری از مقاطع در کنار هم میبیند. یک نگاه، حکومت را منحصرا، میدان درگیری و عرصه مبارزه تعریف میکند. نمود این مبارزه در بُعد روابط خارجی، درگیری فعال با قدرتهای بزرگ غربی به عنوان یک وظیفه محوری است. این نگاه، خود را تنها پرچمدار ظلمستیزی میداند و هرگونه محاسبه توازن قدرت و نتیجهگرایی را بازی در زمین دشمن قلمداد میکند. این نگاه، داخل را هم پشت جبهه مبارزه مقدس جهانی و منطقهای میبیند. نگاهش به رفاه و اقتصاد، نگاه معیشتی، دستوری، از بالا به پایین و کاملا درونگرا و مبتنی بر خودکفایی بیقید و شرط است و رسالت اقتصاد را عمدتا تقویت پشت جبهه داخلی در مبارزه بیرونی میداند. مبارزه بیرونی را به اندازهای مهم و تعیینکننده میداند که اعمال انواع محدودیتها در داخل توجیهپذیر است. هسته خودی هرچه هم کوچک، باید مرتب پالایش شود و درجه خلوصش افزایش پیدا کند تا با انسجام بیشتر سازمانهای حکومتی، بتوان مبارزه را بهتر و کارآمدتر پیش برد.
از نظر نیلی نگاه دیگر، حکومت را ناشی از اراده مردم میبیند. جامعه محور اصلی است و حکومت به اموری میپردازد که جامعه یا نمیتواند انجام دهد یا اگر انجام دهد، پرهزینه است. هزینه اداره کشور را مردم با همه تنوعی که دارند، میپردازند. پس با همین تنوع، حق دارند حاکمان را بر حسب میزان صلاحیتشان در ارایه خدمات، انتخاب کنند و مستمرا مورد ارزیابی و کنترل قرار دهند. این نگاه صلاحیت حکمرانان را هم با معیارهای رونق و عدالت که به رضایت عمومی میانجامد، میسنجد. پس حکمرانی باید کاملا علمی، شفاف و پاسخگو باشد حداقل به این دلیل که با منابع عمومی متعلق به جامعه اداره میشود. از این منظر، تعامل جهانی با وابستگی یکجانبه مترادف نیست. در این نگاه، صلح یک اصل است و به هیچوجه مترادف با پذیرش ظلم نیست.
وی ادامه میدهد که؛ متجاوز بودن و بسیاری صفات زشت و ناروای انسانی برخی از حکمرانان در جهان نمیتواند توجیهگر درگیری غیرمصلحتاندیشانه ما با آنان شود. توجه داشته باشیم، ما ناترازیهایی بزرگ و بنیانبرافکن داریم که قویتر و مخربتر از هر دشمن خارجی است و میرود تا کشور را به نابودی بکشاند.
بازار ![]()
نیلی در پایان نتیجه میگیرد که امروز دقیقا برسر یک دوراهی سرنوشتساز از نظر حکمرانی قرار داریم، و طبعا یکی از این دو راه را باید در پیش گرفت.
این رویکرد آقای نیلی نتیجه و معنای روشنی دارد. ایدههای جزیی و فنی بد نیست ولی هیچکدام راهحل ایران نیست. من نمیگویم که کدام از این دو نگاه تقدم یابد، ولی معتقدم که بازگشت به مردم، یعنی همان 86 میلیون نفر ایرانی، بدون تبعیض و بدون گزینش، بدون حذف، راه نجات ایران است. اگر نگاه اول هم در این فرآیند بازگشت به مردم، غالب و پیروز شود، شخصا مخالفتی ندارم ولی تمامی شواهد نشان میدهد که با فاصله زیاد، مردم در پی نگاه دوم هستند. مشکل اینجاست که نگاه اول چون پایگاه اجتماعی و سیاسی کافی برای تبدیل شدن به اکثریت را ندارد، مجبور است دست به اقدامات بدتری بزند. تندتر کردن مواضع و درخواست و ایدههای نابخردانه چون ترور و اعدام این و آن و ایجاد هزینه برای کشور ریشه در همین مساله دارد.گرچه آقای دکتر نیلی صریح نگفتهاند، شاید که وی تغییر و اصلاح رویکرد خارجی را مساله اصلی و مقدم میداند، ولی بنده معتقدم که مساله اصلی همان تغییر رویکرد داخلی است. پذیرش حق مردم در تعیین مدیران جامعه و در صورت نیاز تغییر آنان و اعمال اراده مردم در همه امور موضوع بنیادی است. این ایده را بلافاصله پس از برجام هم نوشتم که مساله اصلی و ریشهای وضعیت سیاست داخلی است. باید اطمینان داشت که با اصلاح سیاست داخلی، بهطور عادی سیاست خارجی نیز در مسیر متعادلی قرار میگیرد، ضمن اینکه برای پیشبرد سیاست خارجی، قدرت ملی را نیز افزایش میدهد. باید از مباحث و راهحلهای جزیی عبور کرد. سیاست خارجی ایران نیز میتواند از تنشهای موجود خارج شود. کافی است که در دل نظم موجود بینالملل رفتار کنیم.
آقای نیلی به وضعیت متناقضی اشاره میکند که این دو نگاه از چند دهه پیش در کنار هم بودهاند. هزینههای ناشی از تضادها و تناقضهایی که از کنار هم بودن این دو راهبرد در ساختار حکومت ایجاد میشد، به وسیله درآمدهای بیحساب نفتی پر میشده است. اکنون که آن درآمدها نیست دیگر ممکن نیست این دو نگاه را بتوان همزمان پیش برد و از هزینههای گزاف ناشی از تضادهای آن برکنار ماند. دلیلی ندارد که این دو نگاه به صورت مکانیکی همچنان در کنار هم باشند. تصور من این بود که انتخابات 1403 آغاز عبور از نگاه خطرناک اول است، ولی به هر دلیلی امروز به این نقطه رسیدهایم. باید با صدای بلند درخواست بازگشت به مردم در همه حوزههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را داد. مجلس کنونی محصول نمایندگانی با پایینترین واجدین حق رأی در تهران است. چنین مجلسی نمیتواند مظهر نگاه دوم باشد، رفتارهای آنان در این روزها نیز بازتابدهنده رویکرد آنان در قالب نگاه اول است.