پیام ویژه - اعتماد / سمیه و همسرش محمد تصمیم به طلاق گرفتهاند. سمیه میگوید شوهرش عامل این طلاق است.
او برای ما از دلیل جداییاش میگوید.
*چطور با همسرت آشنا شدی؟
یکی از آشناها محمد را به خانواده ما معرفی کرد یکی دوماهی با هم در ارتباط بودیم و بعد هم تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم.
*دوستش داشتی؟
بله. من واقعا دوستش داشتم و با اینکه دیگری او را به من معرفی کرد اما عاشقش شدم.
*شوهرت هم تو را دوست داشت
بله. خودش میگفت که خیلی من را دوست دارد.
*پس چرا زندگی شما به بن بست رسید؟
چون شوهرم بسیار حساس و قهرقهرو است. دیگر تحمل ندارم. انگار جای زن و مرد عوض شده. شوهرم ناز میکند. قهر میکند و من باید بروم با او آشتی کنم!
*چطور با تو قهر میکند؟
به طور مرتب با من دعوا میکند. مثلا اگر غذا شور شود یا باب میلش نباشد با من قهر میکند. اگر با کسی قرار داشتهباشم با من قهر میکند. هرکاری که او دوست دارد باید انجام دهم و اگر این کار را نکنم با من قهر می کند.
*چطور آشتی میکند؟
روزها حرف نمیزند غذا نمیخورد و گاهی چند روز هم در اتاق میماند و بیرون نمیآید تا اینکه من بروم و عذرخواهی کنم.
*از چه زمانی این طور رفتار میکند؟
از همان ابتدا که ازدواج کردیم قهر میکرد ولی بعد از مدتی قهرهایش طولانی شد و بعد هم دیگر به یک عادت برایش تبدیل شد. البته مادرش میگوید او از بچگی اینطور بوده اما دراینباره به من چیزی نگفتند.
*چرا حالا تصمیم به طلاق گرفتی؟
چون نمیتوانم تحمل کنم. خستهام کرده و دیگر نمیتوانم مثل مادر یک پسربچه باشم من میخواستم و میخواهم با یک مرد زندگی کنم. مردی که بتواند از من حمایت کند نه اینکه من را عذاب بدهد. مثل بچهها وقتی قهر است و مهمان داریم سر میز شام نمی آید. با مهمانها حرف نمیزند و کاری میکند که من خجالت بکشم.
آخرین بار با پدر و مادرم اینکار را کرد و من فکر میکنم دیگر بس است.
*شوهرت به جدایی راضی است؟
بله. او فکر میکند خیلی تحفه است و من قدرنشناس هستم میگوید طلاق میخواهی قبول برو. خودت پشیمان میشوی.
بازار ![]()